بسته

[ بُ تَ ] (اِ) فندق را گویند و آن مغزی
باشد که خورند. (برهان). فستق. (صحاح
الفرس).

[ بُ تَ / تِ ] (اِ) پشته. کوه : چون
لشکر سلطان [ جلال الدین ] در پس لشکر
مغول صفی دیگر دیدند پنداشتند مددی
رسیده است خایف گشتند و مشورت کردند
که بهزیمت روند، کوها و بسته ...

[ بِ تُ هْ ] (ص مرکب) مخفف بستوه
است که بتنگ آمده و ملول باشد. (برهان).
بمعنی ستوه است و ستهیدن مصدر آنست و
بمعنی ستیزه کردن هم آمده و در منع از ستیزه
بفتح میم و کسر ...

[ بَ تَ ] (ن مف) مقابل گشاده. چون: در
بسته و کار بسته و امید بسته و نظر بسته.
(آنندراج) (رشیدی). نقیض گشاده. فراز شده.
مسدود. مغلق: باب مغلق؛ در بسته. (منتهی
الارب). || مقفل. سد شده. عایق ...

(بَ تِ) (ص مف .) 1 - اسیر، دربند، مقید. 2 - منجمد شده . 3 - مجبور شده . 4 -
مسدود، مقفل . 5 - سد شده ، جلوگیری شده . 6 - فراز شده ، مق . گشوده ، باز.

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca بسته sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki بسته sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.