برنج

[ بِ رِ ] (معرب، اِ) معرب پرنگ که به
هندی پتیل گویند و آن مس و جست (؟)
ممزوج باشد. (غیاث). به تازی آنرا اَرزیز
نامند، و ترجمهٔ «شبله» که به هندی کافسه و
بتیل گویند. (شرفنامهٔ منیری). شَبَه. (بحر
الجواهر). ترکیبی از ...

[ بِ رَ ] (معرب، اِ) تخمی است مسهل
بلغم، معرب برنگ که بیشتر از کابل آرند.
(منتهی الارب). رجوع به برنج کابلی و برنگ
شود.

[ بِ رِ ] (اِ) یک نوع از غله که در
اراضی مرطوب ممالک حاره زراعت میشود
و یکی از حبوب نشاسته ایست که اغذیهٔ نیکو
از آن ترتیب میدهند و عموم مردم چین از
برنج تغذیه می کنند و در هندوستان یکی ...

[ بَ رَ ] (اِ) آن باشد که بسبب کوری یا
بجهت تاریکی دست خود را بر دیوار یا جائی
بمالند تا رهگذر پیدا کنند. (برهان) (از
آنندراج).

(بِ رِ) ( اِ.) = برنگ : آلیاژی مرکب از مس و قلع و روی . شصت و هفت درصد مس و سی و
هفت درصد روی .

( ~.)( اِ.)گیاهی یک ساله که در جاهای گرم و مرطوب می روید، دانة آن یکی از غذاهای
اصلی می باشد و انواع مختلف دارد: استخوانی ، بی نام ، طارم ، دم سیاه ، چمپا، صدری
و غیره .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca برنج sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki برنج sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.