باقی

باقی nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca باقی nə mənasıdır? Farsca - Farsca

(اِخ) (... هروی) از شعرای ایرانی و
اهل هرات بوده. از اوست:
او سخن از کشتن من میکند
من بهمین خوش که سخن میکند.
(از قاموس الاعلام ترکی ج ۲ ص ۱۲۰۴).

(اِخ) (... نهاوندی) شاعری بوده است
از مردم نهاوند. وی در هندوستان در خدمت
خان خانان بوده و در شرح حال این خان و
اجدادش کتابی بعنوان آثار رحیمی نوشته
است. این شاعر بسال ۱۰۳۳ هـ . ق. حیات
داشته. ...

(اِخ) (محمودافندی) از شعرای بزرگ
عثمانی است. او بسال ۹۳۳ هـ . ق. در استانبول
تولد یافت، فرزند مؤذن جامع سلطان محمد
فاتح بود و به چراغ باشی گری رسید، پس از
تحصیل به مدرسی سلیمانیه نایل گشت و
سلطان سلیمان قانونی ...

(اِخ) (... ماوراءالنهر) از شعرای
پارسی زبان اهل ماوراءالنهر بوده. از اوست:
چنان کز دل شدم باقی اسیر عشق دلجوئی
نه دل دارم، بلائی بهر جان خویشتن دارم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج ۲ ص ۱۲۰۴).

(اِخ) (... کاشانی) اصلش از مردم
کاشان بود. دیوانش ملاحظه شده. بسعی
بسیار این بیت از دیوانش استخراج گردید:
باقی چمنی نیست چو گلزار محبت
خاری که از آن گل بتوان چید ندارد.
(آتشکدهٔ آذر ص ۲۴۱).

(اِخ) عبدالباقی صوفی تبریزی.
(دانشمندان آذربایجان ص ۱۴۴). از فضلای
زمان خود و در نگارش خط ثلث مسلم
بود،... با شاه عباس صفوی معاصر و در وقت
بنیاد مسجد جامع جدید عباسی شاه مغفور
بجهت نوشتن کتابهٔ مسجد او را از ...

(اِخ) (عبدالباقی) از شعرای عصر
زندیه و صفویه. اسمش میرزا عبدالباقی و
بنی عم میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی بود
و بحسب وراثت کلانتری اصفهان را
می نموده، چندی بوزارت کرمانشاهان و
لرستان و عربستان (خوزستان) پرداخته
است. (مجمع الفصحاء ج ۲ ص ۸۲). از
اوست:
شب ...

(اِخ) (عبدالباقی) شاعری بوده است
ایرانی و خوش طبع، از اولاد شاه نعمت اللََّه ولی
و از مقربین شاه اسماعیل صفوی و در اواخر
قرن دهم هجری در جنگهای مابین ایران و
عثمانی مقتول شد. (ریحانة الادب ج ۱
ص ۱۳۷). اسمش ...

(اِخ) (سیدباقی بن عطوة الحسینی
العلوی) صاحب کشف الغمة روایت کند که:
حکایت کرد بمن سیدباقی بن عطوة العلوی
الحسینی، که پدرم عطوة در یکی از اعضای
خود مرضی داشت و او بر مذهب زیدیه بود و
میگفت که من تصدیق ...

(اِخ) (... دماوندی) از شعرای ایران و
اهل دماوند بوده است. از اوست:
نخست آن سنگدل با بی دلان آمیختن گیرد
چو وصلت در میان پیدا شود خون ریختن گیرد.
(از قاموس الاعلام ترکی ج ۲ ص ۱۲۰۴).

(اِخ) (... چلبی) از شعرای روم
(عثمانی). در تذکرة الخواص آمده است: بعد
از نجاتی که ملک الشعرای روم است وی را
مسلم دارند. در شهر حلب بشرف ملاقاتش
نایل شدم. اکثر با حقیر شوخیهائی میکرد.
خواجه زاده ای داشت بنام یوسف ...

(اِخ) (... بلخی) از شعرای پارسی زبان
بلخ بوده است. از اوست:
چو او را تکیه بر دیوار دیدم مردم از حسرت
که این فرسوده قالب خشت آن دیوار بایستی.
(از قاموس الاعلام ترکی ج ۲ ص ۱۲۰۴).

(اِخ) نام قاضیی در ولایت قائن. محمد
مفید مستوفی آرد: در سنهٔ ست و خمسین و
تسعمائة (۹۵۶ هـ . ق.) در پنج قریه از ولایت
قائن زلزلهٔ عظیم وقوع یافت چنانچه سه هزار
کس در زیر خاک مانده براه عدم شتافتند.
مشهور ...

(ع ص) نعت فاعلی از مصدر بقاء
است و بقاء ثبات شی ء است بحال و صورت
نخست، برابر آن فناء است. (از تاج العروس).
آنکه دارای دوام و ثبات باشد. (از اقرب
الموارد). پاینده. (مهذب الاسماء) (السامی فی
الاسامی). ...

[ ع . ] (ص .) پاینده ، جاوید.


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca باقی sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki باقی sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful