اصبهانی

اصبهانی nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca اصبهانی nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ اِ بَ ] (اِخ) از دیه های ساوه.
(تاریخ قم ص ۱۴۰).

[ اِ بَ ] (اِخ) نجم الدین محمودبن
جریر ضبی اصفهانی معتزلی. نزیل خوارزم و
استاد زمخشری بود و بسال ۷۰۵ هـ . ق.
درگذشت. او راست: زادالراکب فی الادب.
مناهج الطالبین و مسالک العارفین، در تصوف
(بفارسی). (از اسماءالمؤلفین ج ۲ ...

[ اِ بَ ] (اِخ) موسی بن
عبدالملک اصبهانی، مکنی به ابوعمران. از
اصحاب دیوان خراج دولت عباسی بود و از
کاتبان و مترسلان نامور و دانشمند بشمار
میرفت. در روزگار گروهی از خلفا بخدمت
گماشته شد و در عصر متوکل عهده ...

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن یحیی بن
منده عبدی، مکنی به ابوعبداللََّه. متوفی ۳۰۱
هـ . ق. از مورخان بنام و حافظان موثق حدیث
بود. او راست: تاریخ اصفهان. (از اعلام
زرکلی ج ۲ ص ۱۰۰۰). و رجوع به ...

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن عمربن
احمد اصبهانی مدینی، مکنی به ابوموسی.
(۴۰۱ -۴۸۱ هـ . ق.) از حافظان حدیث بود و
در آن علم تصنیف کرد. در اصفهان به دنیا آمد
و در آن شهر درگذشت. به ...

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن علی بن
مهریزدبن بحر، ابومسلم اصبهانی معتزلی.
متوفی بسال ۴۵۷ هـ . ق. از محدثان و
عالمان دین بود. او راست:... ناسخ الحدیث و
منسوخه. (از اسماءالمؤلفین ج ۲ ستون ۷۱).
و رجوع به ...

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن... اصبهانی
صوفی. بسال ۹۳۱ هـ . ق. زنده بود. از تصانیف
اوست: السرور فی السر المستور، در تصوف.
النشور فی سرالنور، کذا فرغ منها سنة۹۳۱.
(از اسماءالمؤلفین ج ۲ ستون ۲۳۱).

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن احمدبن
علی بن شکرویه سیبی (قریه ای است نزدیک
اصفهان) قاضی ابومنصور اصبهانی. (۳۹۳ -
۴۳۲ هـ . ق.) از لغویان بود. او راست: شرح
فصیح ثعلب در لغت. (از اسماءالمؤلفین ...

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن احمدبن
علی کرکانجی خوارزمی ابوحامد اصفهانی
مقری. متوفی بسال ۴۸۰ هـ . ق. از مؤلفان بود.
او راست: البصائر فی الوجوه و النظائر. (از
اسماءالمؤلفین ج ۲ ستون ۷۴).

[ اِ بَ ] (اِخ) محمدبن ابراهیم بن
علی بن عاصم اصفهانی ابوبکر مقری. (۳۸۱ -
۴۶۶ هـ . ق.) محدث بود. او راست: اربعین در
حدیث. المعجم الکبیر. (از اسماءالمؤلفین ج ۲
ستون ۷۳).

[ اِ بَ ] (اِخ) قاسم بن فضل
حافظ ابوعبداللََّه اصبهانی. متوفی بسال ۴۸۹
هـ . ق. از محدثان بود. او راست: اربعون
فی الحدیث. التثقیفات طائفة من
اجزاءالحدیث. الفوائد المنقاة فی الحدیث. (از
اسماءالمؤلفین ج ۱ ستون ۸۲۷). و رجوع ...

[ اِ بَ ] (اِخ) عمادالدین کاتب
اصفهانی وزیر، معروف به ابن اخی العزیز
(صاحب تکریت)، مکنی به ابوعبداللََّه
محمدبن صفی الدین ابی الفرج محمدبن
نفیس الدین ابی الرجا حامد. (۵۱۹ - ۵۹۷
هـ . ق.) در اصفهان ...

[ اِ بَ ] (اِخ) علی بن حمزةبن
عمارةبن حمزةبن یساربن عثمان ابوالحسن
اصبهانی (عثمان پدر ابومسلم خراسانی بود).
از ادیبان اصفهان بود و بسال ۳۷۵ هـ . ق.
درگذشت. او راست: فقرالبلغاء. المختار من
شعر عامةالشعراء. قلائدالشرف فی مفاخر
اصبهان و ...

[ اِ بَ ] (اِخ) علی بن حسین.
رجوع به ابوالفرج اصفهانی و معجم
المطبوعات و اسماءالمؤلفین و اعلام زرکلی و
فهرست عیون الانباء شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن
محمدبن اسحاق بن محمدبن یحیی مندة
ابراهیم حافظ ابوالقاسم اصبهانی. متوفی
بسال ۴۷۰ هـ . ق. از عالمان دین و حدیث بود.
او راست: الرد علی الجهمیة. صیام یوم الشک.
کتاب حرمةالدین. المستخرج فی الحدیث. ...

[ اِ بَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن
عبداللََّه اصبهانی. از مردم کوفه بود ولی او را به
اصبهان نسبت میدادند. وی از عبدالرحمن بن
ابی لیلی روایت کرد و شعبةبن حجاج از او
روایت دارد. وی هنگام امارت خالد بر ...

[ اِ بَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن
احمد ابوسعید اصبهانی. از مردم اصفهان بود و
در بغداد میزیست. در علم ادب دست داشت.
ابواسحاق نام وی را در الفهرست خود یاد
کرده و تاریخ وفات او را بدست نداده است.
او راست: ادب ...

[ اِ بَ ] (اِخ) طاهربن عرب بن
ابراهیم بن احمد اصبهانی مقری. متوفی بسال
۷۸۶ هـ . ق. از عالمان دین بود. او راست:
قصیدة الطاهریة فی القراآت العشرة.
نظم الجواهر که قصیده ایست در اختلافات
آیات. (از اسماءالمؤلفین ج ...

[ اِ بَ ] (اِخ) خالدبن ابی الفرج
علی اصبهانی. از فقیهان و ادیبان بود و تاریخ
وفات او بدست نیامد. او راست: مراتب الفقها.
منهاج التعبیر. (از اسماءالمؤلفین ج ۱ ستون
۳۴۳). و رجوع به خالد شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) حمزةبن سلیمان بن
حمزة. متوفی بسال ۴۲۸ هـ . ق. از مورخان و
ادیبان بود. او راست: الامثال الصادرة عن
بیوت الشعر. تاریخ اصفهان. تاریخ کبارالبشر.
کتاب الامثال علی افعل و یدخل فیه الشعریة
و النثریة. کتاب ...

[ اِ بَ ] (اِخ) حافظ ناصرالدین
اسماعیل بن محمدبن فضل بن علی بن احمد
قرشی طلحی بستی اصفهانی، ملقب به
قوام السنة. (۴۵۹ -۵۳۵ هـ . ق.) از عالمان
دین بود. او راست: الامالی فی الحدیث.
الایضاح ...

[ اِ بَ ] (اِخ) حافظ ابوجعفر
احمدبن مهدی بن رستم اصبهانی. از زاهدان و
محدثان بود و بسال ۲۷۲ هـ . ق. درگذشت. او
راست: المسند فی الحدیث. (از اسماءالمؤلفین
ج ۱ ستون ۵۰). و رجوع به احمد و حافظ و
ابوجعفر ...

[ اِ بَ ] (اِخ) اسماعیل بن
عبداللََّه بن مسعود عبدی اصبهانی، مکنی به
ابوبشر حافظ متقنی بود. متوفی ۲۶۷ هـ . ق. او
راست: الفواید در حدیث در هشت جزء. (از
اعلام زرکلی). و رجوع به اسماعیل شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) احمدبن عبداللََّه
اصفهانی، مکنی به ابونعیم. رجوع به ابونعیم و
معجم المطبوعات و اسماءالمؤلفین شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) احمدبن علویهٔ
اصبهانی کرمانی لغوی. متوفی در حدود
سال ۳۱۲ هـ . ق. از مؤلفان و لغویان بود و
رساله ای در پیری و خضاب داشت... (از
اسماءالمؤلفین ج ۱ ستون ۵۷). و رجوع به
احمدبن علویه ...

[ اِ بَ ] (اِخ) احمدبن سعد کاتب
ابوالحسین اصفهانی. متوفی بسال ۳۵۰
هـ . ق. او راست: فقرالبلغاء. کتاب الحلی و
الثیاب. کتاب المنطق. کتاب الهجاء. (از
اسماءالمؤلفین ج ۱ ستون ۶۳). و رجوع به
احمدبن سعد و ابوالحسین شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) ابومنصور محمدبن
علی اصبهانی نحوی و لغوی. از ندیمان
صاحب بن عباد بود و بسال ۴۸۶ هـ . ق.
درگذشت و گویند در سال ۴۱۶ حیات داشت.
او راست: ابنیةالافعال. انتهازالارب فی تفسیر
المقلوب من کلام العرب. ...

[ اِ بَ ] (اِخ) ابوالمنذر نعمان بن
عبدالسلام تمیمی اصبهانی. محدث بود و
بسال ۱۸۳ هـ . ق. درگذشت. او راست
رساله هایی در حدیث. (از اسماءالمؤلفین ج ۲
ستون ۴۹۵). و رجوع به ابوالمنذر و نعمان بن
عبدالسلام شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن
قوام السنة اسماعیل بن محمدبن احمد طلحی
بستی اصفهانی. در حیات پدر خود بسال
۵۲۶ هـ . ق. درگذشت. صاحب طبقات
الشافعیه آرد او را تصانیفی است از قبیل:
التحریر فی شرح الجامع ...

[ اِ بَ ] (اِخ) ابوطاهر احمدبن
محمدبن احمدبن محمدبن ابراهیم سلفی
اصفهانی. رجوع به ابوطاهر و احمد و
عیون الانباء ج ۲ ص ۱۹۱ شود.

[ اِ بَ ] (اِخ) ابوربیعة ممولةبن
عبداللََّه خویی اصفهانی نحوی. نزیل دمشق
بود و بسال ۲۳۰ هـ . ق. درگذشت. صاحب
عیون التواریخ آرد: او را تصنیفات بسیاریست
که از آنجمله است الجماهر، در نحو. (از
اسماءالمؤلفین ج ۲ ...

[ اِ بَ ] (اِخ) خواهرزادهٔ
کورتکین بود و کورتکین از رجال عصر
المتقی باللََّه (اوایل قرن ۴ هجری) بشمار
میرفت. و اصبهانی را به واسط فرستاد و او
جوانی زیباروی بود و سپاهی با وی به واسط
رفت. رجوع به الاوراق ص ۲۰۴ ...

[ اِ بَ ] (ص نسبی) نسبتی است
به مشهورترین شهر جبال. و چنانکه برخی
گفته اند کلمهٔ فارسی است مرکب از سپاه و
«ان» علامت جمع، چون گروههای سپاهیان
ساسانیان (اکاسره) مانند لشکریان فارس و
کرمان و اهواز و ...


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca اصبهانی sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki اصبهانی sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful