معلم

[ مُ لَ ] (ع ص) نقش دار و مخطط، چه
عَلَم به معنی نقش و نشان است. (غیاث)
(آنندراج). نگارکرده. نگارین. مطرز. منقش
(جامه و جز آن). (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا):
ز اشک ابر نیسانی به دیبا ...

[ مَ لَ ] (ع اِ) نشان که در بیابان بود.
(مهذب الاسماء). نشان راه. (دهار). نشان که
به راه نهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم
الاطباء). آنچه بدان وسیله می توان راه را پیدا
کرد مانند نشان و جز ...

[ مُ لِ ] (ع ص) آگاه کننده. (مهذب
الاسماء): بیشتر ایلچیان به نزدیک
پادشاه زادگان از برادران و برادرزادگان قاآن
روان کرد معلم از احوال و وقوع حادثه.
(جهانگشای جوینی).
و رجوع به اعلام
شود. ...

[ مُ عَ لْ لَ ] (ع ص) تعلیم داده شده و
آداب آموزانیده شده و اکثر استعمال این لفظ
در حیوانات است چون سگ معلم و بوزنهٔ
معلم و طوطی معلم و علی هذا القیاس.
(غیاث) (آنندراج). آموخته شده و تعلیم ...

[ مُ عَ لْ لِ ] (ع ص، اِ) آموزاننده.
(غیاث) (آنندراج). آموزنده. تعلیم کننده.
مدرس. (ناظم الاطباء). آموزگار. آموزنده.
استاد. مدرس. شیخ. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا):
فرستادهٔ شاه چون دید زود
همان بانگ و خشم معلم شنود.فردوسی.
چنانکه طوطی در آینه ...

(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) علایم راهنمایی در کنار راه و جاده . ج . معالم .

(مُ عَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) آموزنده ، تعلیم کننده .

(مُ لَ) [ ع . ] (اِمف .) نشان دار، شناخته شده .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca معلم sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki معلم sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.