مرغ

مرغ nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca مرغ nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ مَ ] (ع مص) گیاه تر چریدن. (از
اقرب الموارد) (از منتهی الارب). گیاه خوردن
چهارپای. (تاج المصادر بیهقی). خوردن
چهارپای. (دهار). || جای گرفتن در گیاه و
چریدن. (از منتهی الارب) ...

[ مَ ] (ع اِ) آب دهان روان.
(منتهی الارب). آب دهان. (دهار). لعاب و آب
دهان. سال مرغه؛ آب دهان وی جاری گشت.
(از اقرب الموارد). || اشباع کردن از روغن.
(از اقرب الموارد). || ...

[ مَ ] (اِ) فریز است و آن نوعی از سبزه
باشد که حیوانات چرنده آن را به رغبت تمام
خورند و آن زیاده از نیم شبر از زمین بلند
نشود. و بغایت سبز و خرم و درهم روئیده
باشد. ...

[ مَ ] (اِخ) نام شهری از هندوستان. نام
این شهر در آثار منظوم فارسی غالباً با کشمیر
و مای و کابل و دنبر (دنپر MMM دنپور) آمده
است و بدین ترتیب باید از شهرهای غربی
شبه قارهٔ هند باشد: ...

[ مَ ] (اِخ) ظاهراً مرو باشد یعنی شهر
معروف خراسان و این جز مرغی است که
فردوسی با دنبر و مای می آورد که ظاهراً در
هندوستان است. دلیل دیگری که مرغ همان
مرو است اینکه مرغاب نام رودی است ...

[ مُ ] (اِ) مطلق پرندگان، و عربان آن را
طیر خوانند. (از برهان). هر طائر که بال و پر و
منقار دارد. (غیاث). مطلق طایر را گویند
سوای کرمهای پردار و قدری جثه هم داشته
باشد و همچنین مور پردار را ...

[ مُ ] (ع ص، اِ) جِ أمرغ. رجوع به أمرغ
شود. || جِ مَرغاء. (از اقرب الموارد). رجوع
به مرغاء شود.

[ مُ رْ رَ ] (ع ص) بِکارٌ مرغ؛ شتران
جوان کفک انداز از دهان، و آن را مفرد نیست.
(از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

[ مُ رَغْ غِنْ ] (ع ص) مرغّی. رجوع به
مرغی در ردیف خود شود.

[ مَ رَ ] (ع مص) عیب ناک کردن ناموس
کسی را. (از منتهی الارب). || پلید و آلوده
گشتن عرض و ناموس کسی. (از
اقرب الموارد).

[ مَ رِ ] (ع ص) شَعر مرغ؛ موی بسیار
روغن پذیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

[ مَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کنار
رودخانه شهرستان کلپایگان در ۱۴ هزارگزی
شمال کلپایگان و یکهزار گزی غرب راه
گلپایگان به خمین، با ۱۲۴ تن سکنه. آبش از
قنات و محصولش غلات، لبنیات، پنبه و شغل
مردمش زراعت ...

[ مَ ] (اِخ) دهی است از دهستان شهاباد
بخش حومه شهرستان بیرجند. آب آن از
قنات و چشمه و راه آن مالرو است. (از
فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).

[ مَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
برخوار بخش حومه شهرستان اردستان؛ در
۴۸هزارگزی جنوب اردستان، در منطقه
کوهستانی معتدل واقع و دارای ۱۲۲ تن
سکنه است. آبش از قنات محصولش غلات و
حبوبات شغل مردمش زراعت است. (از
فرهنگ جغرافیایی ...

(مَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - گیاهی است از تیرة گندمیان که علفی و پایا است و دارای
ساقة زیرزمینی افقی و گره داری است که از محل هر گره ریشه های کوچک خارج می شود.
سرعت انتشار این گیاه بسیار زیاد است . این گیاه برگ های دراز نوک تیز و غلاف دار
به رنگ سبز یا غبارآلود دارد. قسمت مورد استفادة دارویی این گیاه ساقة زیرزمینی آن
است که به غلط ریشه خوانده می شود. 2 - سبزه ، چمن (وحشی ).

(مُ) [ په . ] (اِ.) پرنده . ج . مرغان . به طور عام نام هر جانور بالدار پرندة تخم
گذار که بدنش از پر پوشیده شده باشد. مق خروس . ؛قاطی ~ها شدن کنایه از: ازدواج
کردن ، زن گرفتن . ؛ ~یک پا دارد کنایه از: روی حرف و نظر خود ایستادن ، یکدنگی ،
لجبازی . ؛مثل ~سرکنده کنایه از: بسیار بی قرار و ناآرام .


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca مرغ sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki مرغ sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful