مرس

مرس nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca مرس nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ مَ ] (ع مص) به جانبی افتادن رسن
بکرة. (از منتهی الارب). افتادن ریسمان بکره
در یکی از دو طرف آن؛ مرس حبل البکرة. (از
اقرب الموارد). به کناری افتادن ریسمان چاه.
(ناظم الاطباء). || تر ...

[ مَ ] (ع ص) سخت مروسنده. گویند
رجل مرس؛ یعنی مرد سخت مروسنده. (از
منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به
مَرِس شود.

[ مَ ] (اِ) نام ماه سوم از سال فرنگان.
(ناظم الاطباء). رجوع به مارس شود.

[ مَ ] (اِ) نام میوه ای است ترش
می خوش. (از برهان) (غیاث) (آنندراج).

[ مَ ] (اِخ) نام مغی. (اسدی). نام یکی
از آتش پرستان. (جهانگیری) (برهان). نام
مردی بوده از پیروان زردشت. (آنندراج)
(انجمن آرا). در اسدی شعر ذیل از ابوالعباس
عباسی به شاهد این لغت آمده است اما معنی
آن روشن ...

[ مَ ] (معرب، اِ) (از مَرَس) طناب.
رسن. ج، امراس. رجوع به مَرِس شود.

[ مَ رَ ] (ع مص) رسن بکره از مجری
در یکی از دو جانب آن بیفتادن و میان بکره و
قَعو درآویختن و نیز افتادن ریسمان بر محور
چرخ و درآویختن آن و کوشش کردن
صاحب آن برای باز ...

[ مَ رَ ] (ع اِ) جِ مَرَسة. (منتهی الارب)
(اقرب الموارد). رجوع به مرسة شود.

[ مَ رَ ] (اِ) مَرس. رسن. طناب و
ریسمان. (از جهانگیری) (برهان). رسنی که
در گلوی اسب و سگ و غیره بندند. (غیاث).
رسنی که در گلوی شیر و سگ کنند.
(آنندراج):
اگر چه سگ به مرس می کشند صیادان
کشیده ...

[ مَ رِ ] (ع ص) شدید بر ممارست
کارها. (از منتهی الارب). مرد
سخت ممارست. (ناظم الاطباء). شخص پشت
کاردار و سخت درگیرشونده گویند: انه لمرس
حذر؛ یعنی سخت آزموده است در جنگها. (از
اقرب الموارد). چیزی که درمان ...

[ مِ ] (اِ) نامی است که در مازندران و
گدوک و فیروزکوه به راش یا «فاگوس
سیلواتیکا» دهند، و آن رستنیی است. (از
یادداشت مرحوم دهخدا). نبع. قزل آغاج.
رجوع به راش شود.

[ مُ ] (فرانسوی، اِ) پستانداری
است دریازی و عظیم الجثه از راستهٔ پره پاییان
که اندامهایش تبدیل به آلتهای شنای کوتاهی
شده است. جثه اش سنگین و سرش کوچک و
گردنش باریک است. لب بالایی حیوان
ضخیم بر ...

[ مُ ] (اِخ) ساموئل فینلی بریز
(۱۷۹۱ -۱۸۷۳ م). نقاش امریکائی و مخترع
تلگراف الکترومغناطیسی. او در سال ۱۷۹۱
م در چارلستون واقع در ایالت ماساچوست
متولد شد و از سال ۱۸۳۲ سرگرم اختراع
تلگراف گشت و ...

(مَ رَ) (ص .) میوة ترش و شیرین .

( ~.) [ ع . ] (اِ.) طناب ، ریسمان .

(مَ رِ) [ ع . ] (ص .) باتجربه ، کارآزموده . ج . امراس .

(مُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - سیستم تلگراف الکترومغناطیسی که از علایم قراردادی خط و
نقطه استفاده می کند و به نام مخترع آن ساموئل مرس معروف است . 2 - الفبای مُرس .


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca مرس sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki مرس sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful