مائی

[ ئی ی ] (ع ص نسبی) منسوب به ماء،
یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب).
بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج).
منسوب به ماء که یکی از عناصر چهارگانه به
عقیدهٔ متقدمان بود:
بیمار بد این ...

(اِ) به هندی ثمرةالطرفاست. (فهرست
مخزن الادویه). و رجوع به مائن اس شود.

(حامص) کبر. عجب. (یادداشت به
خط مرحوم دهخدا). خودپرستی. (منتهی
الارب).
- مائی و منی؛ خودپرستی و تکبر. (منتهی
الارب). عجب و غرور و کبر. (آنندراج).
تفاخر به خانواده و به خود کردن. (یادداشت
به خط مرحوم ...

(ص نسبی) منسوب به مای که به
احکام نجوم و جادوگری مشهورند.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون
ور چه به زمین برشد چون مردم مائی.
منوچهری (یادداشت ایضاً).
از طالع میلاد تو دیدند رصدها
اخترشمران ...

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca مائی sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki مائی sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.