گار

(اِخ) جار. قریه ای است به اصفهان.

(فرانسوی، اِ) ایستگاه. توقف گاه.
لنگرگاه. محل توقف و حرکت ترن و
مسافرین و بارانداز. محل توقف و حرکت
کشتیها و زورقها.

(پسوند) اِفادهٔ فاعلیت (صیغهٔ مبالغه) کند
وقتی که به ریشهٔ فعل که معادل با مفرد امر
حاضر است درآید:
آمرزگار:
گناه من ار نامدی در شمار
ترا نام کی بودی آمرزگار.نظامی.
دعا را به آمرزش آور بکار
مگر رحمتی بخشد آمرزگار.نظامی.
جزین کاعتمادم به یاری تست
امیدم ...

[ په . ] پسوندی است که به ریشة فعل می پیوندد و افادة فاعل می کند. آموزگار (صیغة
شغل )، پذیرفتگار (صفت فاعلی )، سازگار (صیغة مبالغه ).

[ فر. ] (اِ.) ایستگاه قطار راه آهن .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca گار sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki گار sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.