کوچ

(ص) به معنی لوچ و احول باشد.
(برهان) (از ناظم الاطباء). بر وزن و معنی
لوچ، یعنی احول است که بجهت کجی چشم
یکی را دو بیند و آن را کاج نیز گویند.
(آنندراج). کاج. احول. (فرهنگ فارسی
معین):
شاها ز ...

[ کُ ] (اِ) نام درختی است در جنگلهای
مازندران گیلان. لرک. (جنگل شناسی کریم
ساعی). رجوع به لرک شود.

[ کُ وُ ] (اِ) نام زالزالک وحشی.
سیاه میوه. ولیک. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا). رجوع به ولیک شود.

(اِخ) نام طایفه ای از صحرانشینان.
(برهان). طایفه ای هستند دزد و راهزن و
خونریز و آنها را کوچ و بلوچ خوانند و این
طایفه در نزدیکی کرمان و بم و نرماشیر و
سیستان تا ولایت سند سکنی ََ دارند.
(آنندراج). کوفج. کفج. ...

(اِخ) دهی از دهستان القورات که در
بخش حومهٔ شهرستان بیرجند واقع است و
۲۷۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی
ایران ج ۹).

(اِخ) نام ولایتی است مابین بنگاله و
ختا. (برهان) (ناظم الاطباء).

[ تر - مغ . ] (اِ.) حرکت عده ای از جایی به جایی .

(ص .) لوچ و احول .

(اِ.) جغد، بوم .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca کوچ sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki کوچ sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.