کلفت

[ کُ فَ ] (ع اِ) کلفة. سختی. رنج.
مشقت. (فرهنگ فارسی معین). زحمت و
رنج و محنت و تصدیع. (ناظم الاطباء).
دشواری. رنج. مشقت. ج، کُلَف. (یادداشت به
خط مرحوم دهخدا): پیش از ملاقات
ناصرالدین از کلفت نزول و ...

[ کُ فَ ] (اِ) خدمتگار و کنیز. (ناظم
الاطباء). زن خدمتکار. خادمه. (فرهنگ
فارسی معین). در تداول عامه، خادمه. زن
پرستار. مقابل نوکر و خادم. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). || مجموع کسانی که تحت
تکفل ...

[ کَ لَ ] (اِ) منقار مرغان را گویند.
(برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شند و
کلفت و بتپوز و منقار در ددان استعمال کنند و
کلفت و شند، جز مرغ را نگویند. (لغت فرس
اسدی چ دبیرسیاقی ص ۴۰). کلب. ...

[ کُ لُ ] (ص) درشت و ناهموار را
خوانند. (برهان). گنده و درشت و ناهموار.
(غیاث). زشت و ناهموار. (آنندراج). ضخیم.
ستبر. (فرهنگ فارسی معین). در تداول عامه،
ضخیم. ضخم. حجیم. سطبر. زَفت. هنگفت.
تناور. قطور. مقابل نازک. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). و ...

[ کُ فَ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ
بخش مرکزی شهرستان فومن است و ۵۷۷
تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۲).

(کُ فَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مشقت ، رنج ، زحمت ، سختی . 2 - خدمتکار زن ، کنیز.

(کُ لُ) (ص .) ستبر، ضخیم . ؛ ~ بار کسی کردن سخنان تلخ و زننده به او گفتن .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca کلفت sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki کلفت sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.