قطر

قطر nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca قطر nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ قَ ] (ع مص) دوختن جامه را.
|| قطران مالیدن شتر را. || چکیدن.
|| چکانیدن. (اقرب الموارد) (منتهی
الارب). اصمعی گوید: متعدی و لازم هر دو
استعمال میشود. و ابوزید ...

[ قَ ] (ع اِ) باران. || آنچه بچکد.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد).

[ قِ ] (ع اِ) مس، یا مس گداخته، یا نوعی
از مس. || نوعی از چادر و جامه که آن را
قطریة خوانند. || مال. گویند: بذرت قطر
ابی؛ یعنی خوردم مال پدر ...

[ قُ ] (ع اِ) کرانه. (منتهی الارب). ناحیه
و جانب. ج، اقطار. (اقرب الموارد) (منتهی
الارب). || اَگَر (اَکَر) که از وی بخور سازند.
(منتهی الارب). العود الذی یتبخر به. (اقرب
الموارد). گویند: وجدت ریح ...

[ قَ طَ ] (ع مص)
سنجیده گرفتن یک جله یا یک تنگبار را، و
باقی به این حساب ناسنجیده به گزاف گرفتن.
(منتهی الارب). قَطَب. (اقرب الموارد). آنکه
یک لنگه از خرما یا کالا یا حبوبات را بسنجد
و مابقی آن ...

[ قُ طُ ] (ع اِ) عود که از آن بخور سازند.
(اقرب الموارد). رجوع به قُطْر شود. || جِ
قِطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع
به قِطار شود.

[ قَ طَ ] (اِخ) شهری است میان قطیف و
عمان، و جامهٔ قطریه بدان منسوب است.
شیخ نشین عربی است در کنار خلیج فارس
در ساحل شرقی جزیرهٔ عربی که دریا از همه
جهت بدان احاطه دارد. و از طرف ...

[ قَ ] (اِخ) موضعی است در
جوانب البطائح بین بصره و واسط. (معجم
البلدان).

[ ] (اِخ) ابن ارطاة. از تابعیان است.
(تاریخ گزیده چ لندن ج ۱ ص ۲۵۱).

[ ] (اِخ) ابن حمادبن واقد. از راویان
است. رجوع به سیرهٔ عمربن عبدالعزیز
ص ۱۵۵ شود.

(قِ) [ ع . ] (اِ.) مس ، مس گداخته .

(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ناحیه ، اقلیم . 2 - خطی که از مرکز دایره بگذرد و دو برابر
شعاع است . 3 - ضخامت هر چیز. ج . اقطار.

( ~ .) [ ع . ] 1 - (اِ.) باران ، آن چه بچکد، واحد: قطره . 2 - (مص ل .) چکیدن . 3
- (مص م .) چکاندن . ج . قطار.


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca قطر sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki قطر sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful