قاضی

قاضی nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca قاضی nə mənasıdır? Farsca - Farsca

(ع ص) قاضٍ. نعت فاعلی از قضاء.
داور. (فرهنگ نظام). حکم کننده. (آنندراج).
حَکَم. فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی
شرع فیصله میکند. (فرهنگ نظام). در
اصطلاح فقه کسی است که میان مردم
حکومت کند و ...

(اِخ) در کتب رجال لقب حسن بن
اسحاق است. رجوع به حسن بن اسحاق شود.

(اِخ) در کتب فقه مراد ابن براج است.
رجوع به ابن براج شود.

(اِخ) دهی است از دهستان گیفان
بخش حومهٔ شهرستان بجنورد. در
۷۵هزارگزی شمال بجنورد و ۲هزارگزی
خاور شوسهٔ عمومی بجنورد به حصارچه.
موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر
است. ۸۰ تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و
محصول آن غلات و شغل ...

(اِخ) دهی است از دهستان گرمخان
بخش حومهٔ شهرستان بجنورد در
۱۴هزارگزی خاوری بجنورد و ۱۲هزارگزی
جنوب شوسهٔ بجنورد به قوچان. در جلگه
واقع و هوای آن معتدل است. ۱۰۶ تن سکنه
دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن ...

(اِخ) دهی است از دهستان سملقان
بخش مانهٔ شهرستان بجنورد در ۲۴هزارگزی
جنوب باختری مانه. در جلگه واقع و هوای
آن گرمسیری است. ۵۰۰ تن سکنه دارد. آب
آن از چشمه و محصول آن غلات و بن شن و
تریاک ...

(اِخ) ابراهیم. (مولا...). رجوع به
قاضی چلبی شود.

(اِخ) ابراهیم اسنوی شافعی نحوی.
صاحب بغیة گوید: وی دانشمندی است فقیه و
نحوی و بسیار هوشیار که فقه را نزد بهاء
قفطی و اصول را نزد شمس اصفهانی و نحو را
نزد بهاء نحاس آموخت و متصدی منصب
قضاء سیوط و اخیم ...

(اِخ) ابراهیم بن عبدالرحیم یا
عبدالرحمن بن محمدبن سعداللََّه یا محمدبن
ابراهیم بن سعداللََّه بن جماعة، ملقب به
برهان الدین و معروف به ابن جماعة. رجوع به
ابن جماعة ابراهیم شود.

(اِخ) ابراهیم کواکبی. رجوع به
قاضی کواکبی شود.

(اِخ) اسماعیل بن اسحاق. رجوع به
اسماعیل بن اسحاق شود.

(اِخ) ایاس بن معاویةبن مره یا قرةبن
ایاس بن هلال مزنی، مکنی به ابوواثله. در فقه
و حدیث اعلم زمان خود و در خلافت عمربن
عبدالعزیز به قضاوت بصره منصوب و در
فطانت و فراست و هوش و ذکاوت و
فصاحت ...

(اِخ) حسن بن احمدبن زید. رجوع به
قاضی اسطخری شود.

(اِخ) حسن بن عبداللََّه بن مرزبان.
رجوع به قاضی سیرافی حسن شود.

(اِخ) حسن بن علی بن امراللََّه، مکنی
به ابن الحنائی. رجوع به ابن الحنائی حسن
شود.

(اِخ) حسن بن محمدبن محمد.
رجوع به قاضی چلپی حسن شود.

(اِخ) حسن بن منصوربن ابی القاسم.
رجوع به قاضی خان حسن شود.

(اِخ) حسین بن محمدبن حسن.
رجوع به قاضی دیاربکری شود.

(اِخ) حسین بن محمد مرورودی،
مکنی به ابوعلی. از مشاهیر فقهای شافعی
است و در تألیفات امام الحرمین جوینی و
غزالی نام او به بزرگی یاد شده است. کتابی در
فقه به نام «التعلیقه» از او باقی است. وی به
سال ...

(اِخ) حسین بن نصر. رجوع به قاضی
ابن خمیس شود.

(اِخ) خضربن محمدبن خضر. نسب
وی به امام موسی کاظم میرسد. وی فقیهی
است فاضل و دانشمند از مردم بغداد که به
تدریس اشتغال ورزید، و در طول ۳۵ سال
متولی منصب قضاء در اکثر استانهای عراق
گردید و ...

(اِخ) سهل بن احمد. رجوع به قاضی
ارغیانی شود.

[ ع . ] (اِفا.) داور و حکم کننده . ؛تنها به ~ رفتن کنایه از: به سخن و عقیدة
مخالف توجه نکردن .


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca قاضی sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki قاضی sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful