فرق

[ فَ ] (ع اِ) تار سر که راهی است میان
موی سر. (منتهی الارب). راهی در موی سر.
(اقرب الموارد). || به کنایت سر را نیز
گویند:
کیست کز دست فرق مشکینت
دست بر فرق چون ...

[ فِ ] (ع اِ) گلهٔ بزرگ از گوسپند و گاو و
آهو یا از گوسپند و بس، و یا گوسپندان
گم شده. || گلهٔ کم از صد گوسفند. (منتهی
الارب) (اقرب الموارد). || ...

[ فَ رَ ] (ع اِ) پیمانه ای است اهل مدینه
را به قدر شانزده رطل یا سه صاع یا چهار
ارباع. ج، فرقان. (منتهی الارب). به معنی فَرْق
به سکون راء است و گویند به حرکت راء
افصح است. ...

[ فَ رِ ] (ع ص) آنکه بترسد از چیزی.
(منتهی الارب). شدیدالفزع. (اقرب الموارد).
|| نبت فرق؛ گیاه ریزه که زمین را نپوشاند.
(منتهی الارب).

[ فَ رُ ] (ع ص) آنکه ترسناکی وی
جبلی باشد. (منتهی الارب). مرد ترسنده.
(منتهی الارب). شدیدالفزع. (اقرب الموارد).
آنکه فزع کند و از جبلت وی باشد. (اقرب
الموارد).

[ فُ ] (ع اِ) آنچه فرق کنند به وی میان
حق و باطل. (منتهی الارب). || ظرف.
(اقرب الموارد). || (اِخ) قرآن. (منتهی
الارب). فرقان. رجوع به فرقان شود.

[ فُ رُ ] (ع ص، اِ) جِ فارق و فریق و
افرق. (منتهی الارب). به سکون راء است.
رجوع به فارق و فریق و افرق شود.

[ فِ رَ ] (ع اِ) جِ فِرقة. (منتهی الارب).

[ فُ رْ رَ ] (ع ص، اِ) جِ فارق. (منتهی
الارب).

(فَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن . 2 - از هم جدا کردن و امتیاز نهادن . 3 -
(اِ مص .) جدایی . 4 - امتیاز، تفاوت .

( ~ .) [ ع . ] (اِ.) میان سر، تارک .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca فرق sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki فرق sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.