عضل

عضل nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca عضل nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ عَ ] (ع مص) تنگ نمودن بر کسی.
(از منتهی الارب). تنگ کردن بر کسی و حبس
کردن و منع کردن وی را. (از اقرب الموارد).
|| دشوار گردیدن بر کسی کار. (از
منتهی الارب): عضل به ...

[ عَ ] (اِخ) جایی است در بادیه. عَضَل.
(از منتهی الارب). رجوع به عَضَل شود.

[ عَ ضَ ] (ع مص) عضله ناک گردیدن،
یا سطبر شدن پی ساق کسی. (منتهی الارب).
بسیار عَضَل شدن یا ضخیم شدن عضلهٔ ساق
شخص. (اقرب الموارد). بسیار عضله شدن.
(تاج المصادر بیهقی).

[ عَ ضَ ] (ع اِ) کلاکموش.
(منتهی الارب). جُرَذ. (اقرب الموارد). به لغت
اهل یمن جرذ است. (مخزن الادویه). ج،
عِضلان و عُضلان. || جِ عَضَله.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). گوشت پاره ها
با پی ها مرکب، واحدش ...

[ عَ ضَ ] (اِخ) جایگاهی است در
بادیه. (از معجم البلدان). جایی است در بادیه
نیستان ناک، و آن را به سکون دوم نیز
خوانده اند. (منتهی الارب).

[ عَ ضِ / ضُ ] (ع ص) عضله ناک.
(منتهی الارب). آنکه پر عَضلَ باشد یا عضلهٔ
ساق او سطبر و ضخیم باشد. (از اقرب
الموارد). ج، أعضال. (ناظم الاطباء).

[ عِ ] (ع مص) به ستم بازداشتن زن را
از شوی کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). عَضْل. رجوع به عَضل شود.

[ عِ ] (ع ص) مرد زیرک.
(منتهی الارب). داهیة. (اقرب الموارد).
|| سخت درشت. (منتهی الارب). سخت
زشت و قبیح. (از اقرب الموارد).

[ عِ / عُ ] (ع اِ) جِ عَضَل.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به
عَضل شود.

[ عُ / عُ ضَ ] (ع اِ) جِ عُضلة.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به
عُضلة شود.

[ عَ ضَ ] (اِخ) ابن هون بن خزیمةبن
مدرکة، از کنانه از مضر. جدی است جاهلی و
فرزندانش با برادرزادهٔ او به نام دیش درهم
آمیختند و بنام «قارة» خوانده شدند. و قاره در
عهد جاهلیت در تیراندازی شهرت داشتند ...


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca عضل sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki عضل sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful