ظفر

ظفر nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca ظفر nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ ظَ فَ ] (ع اِمص) پیروزی. فیروزی.
نصرت. فتح. غلبه. کامروائی. دست یافتن.
کامیابی. نجاح. به مراد رسیدن. استیلا. پیروز
شدن. پیشرفت :
به صدر اندر نشسته شهریاری
ظفریاری به کنیت بوالمظفر.
لبیبی.
کاروان ظفر و قافلهٔ فتح و مراد
کاروانگاه به صحرای رجای تو ...

[ ظَ فِ ] (ع ص) ظفیر. ظِفّیر. مردی که
به هرچه اراده کند دریابد آن را.

[ ظَ ] (ع مص) فروبردن ناخن را در
رخسار کسی. || ظفر عین؛ ناخنه برآوردن
چشم. || ماظفرتک عینی منذ زمان؛ دیری
است که ترا ندیده ام. ||

[ ظَ ] (ع اِ) ظفره. فودنج بری. پودنهٔ
بری.

[ ظُ / ظُ فُ / ظِ ] (ع اِ) ناخن. ج، اظفار،
اظافیر. || کلیل الظُفر و مقَلّمُ الظُفر؛ مرد
سست بددل و ذلیل خوار. || ناخنهٔ چشم.
|| کمان سوای ...

[ ظَ فَ ] (اِخ) (بنو...) بطنی از انصار و
بطنی از بنی سُلیم.

[ ظَ فَ ] (اِخ) موضعی است نزدیک
حَوأب در راه بصره به مدینه.

[ ظَ فَ ] (اِخ) دهی است به حجاز.

[ ظَ فَ ] (اِخ) (... الفنج) از اعمال زبید
است.

[ ظَ فَ ] (اِخ) (قراح...) محله ای است به
بغداد.

[ ظَ فَ ] (اِخ) نام قلعه ای است از اعمال
صنعاء.

[ ظُ ] (اِخ) موضعی است نزدیک شُمیط
بین مدینه و شام از دیار فزاره و در آنجاست
که ام قرفة، فاطمة بنت ربیعةبن بدر کشته شد.
(معجم البلدان).

[ ظَ فِ ] (اِخ) قلعه ای است به یمن.
(منتهی الارب).

[ ظَ فَ ] (اِخ) ابن احمدبن الحسین
الجلیلی النیسابوری. از صوفیهٔ کبار است و او
به اصفهان رفت و در محرم سال ۳۸۲ هـ . ق.
وفات کرد. حدیث کرد احمدبن الحسین
جبیلی النیسابوری: قدم علینا... حدیث کرد ما
را ابوجعفر ...

[ ظَ فَ ] (اِخ) (شیخ...) ابن الداعی بن
ظفر الحمدانی القزوینی، مکنی به ابوسلیمان.
فقیه صالح از شاگردان ابی علی بن شیخ
ابی جعفر طوسی است و او را نظمی لطیف
است. (روضات ص ۳۳۷).

[ ظَ فَ ] (اِخ) (السید ابی الفضل...) ابن
الداعی بن مهدی العلوی العمری الاسترآبادی.
فقیه ثقهٔ صالح از شاگردان شیخ ابوالفتح
کراجکی. (روضات ص ۳۳۷).

[ ظَ فَ ] (اِخ) (شیخ...) ابن همام بن سعد
الاردستانی. شیخ منتجب الدین در فهرست
خویش وی را امام لغت گفته است. (روضات
ص ۳۳۷).

[ ظَ فَ ] (اِخ) (ظفرالدین) شاعری از
اهل همدان و در خدمت ملکشاه سلجوقی
بوده است. این شعر از اوست:
به هنر باش هرچه خواهی کن
نه بزرگی به مادر و پدر است
نافهٔ مشک را ببین به مثل
کاین ...

[ ظَ فَ ] (اِخ) میرزا کاظم کرمانی، خلف
میرزا محمدتقی کرمانی. از اکابر محققین
است. وی در شباب تحصیل علوم متداوله
کرد و در حکمت طبیعی که فن موروثی
اوست ماهر و قادر است. هم از آغاز جوانی ...

(ظَ فَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پیروز شدن . 2 - (اِمص .) پیروزی .

(ظُ فُ) [ ع . ] (اِ.) ناخن ، ج . اظفار.


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca ظفر sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki ظفر sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful