طارق

طارق nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca طارق nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ رِ ] (ع ص، اِ) ستارهٔ صبح. ستارهٔ بام.
(مهذب الاسماء). ستارهٔ روز. (شعوری)
(برهان) (منتهی الارب) (آنندراج). بشب
آینده. بعضی طارق زحل را گویند. || زن و
شتر ماده ای که بحد اشتهای نر و شوهر ...

[ رِ ] (اِخ) موضعی است. (معجم
البلدان). || قریه ای است به افریقا.

[ رِ ] (اِخ) کوه طارق به طبرستان. در
عجائب المخلوقات و آثارالباقیه آمده که در
آن کوه غاری است و در آنجا دکه ای که آن را
دکهٔ سلیمان خوانند و به برکت سلیمان آن را
معظم دارند و اگر او را ...

[ رِ ] (اِخ) رجوع به ابومحارش شود.

[ رِ ] (اِخ) غلام عبیداللََّه پسر زیاد. ابن
عبدربه از ابن شبرمة القاضی نقل کرده گوید:
ابن شبرمة گفت پیش از آنکه پدرم بر مسند
قضا نشیند با او نشسته بودم. طارق غلام ابن
زیاد بگذشت در حالی که والی ...

[ رِ ] (اِخ) نام پسر اُمیةبن عبدالشمس
که بنات طارق که در عرب بحسن
ضرب المثلند بدو منسوبند.

[ رِ ] (اِخ) مولی عثمان بن عفان. کان
امیراً علی المدینة. (منتهی الارب). طارق نام
پدرش عمرو است و غلام خلیفهٔ سوم
عثمان بن عفان بود. عبدالملک بن مروان او را
والی مدینه کرد و پنج ماه در مدینه ...

[ رِ ] (اِخ) ابن اَشیم اشجعی. صحابی
است. (منتهی الارب). جدّ او مسعود. و خود
وی پدر ابومالک اشجعی مجهول الاسم است.
بگفتهٔ بغوی ساکن کوفه بود. مسلم گفته است
که فقط راوی او پسر او میباشد و دو حدیث ...

[ رِ ] (اِخ) ابن باهیة. ابن عبدربه او را
شاعری از بطن خزاعه میشمارد. (عقدالفرید
ج ۳ ص ۳۳۲).

[ رِ ] (اِخ) ابن زیاد. بلاذری در کتاب
فتوح البلدان گوید. واقدی نقل کند که
طارق بن زیاد عامل موسی بن نصیر بسوی
اندلس لشکرکشی کرد. او اوّل کسی بود که به
جنگ با اندلسیان پرداخت و اقدام ...

[ رِ ] (اِخ) ابن شهاب بجلی. صحابی
است. او را سماع است از آن حضرت صلی اللََّه
علیه و آله و سلم، کم از دیگران است. (منتهی
الارب). مؤلف الاصابة نسب وی را بدین سان
آورده است: طارق ...

[ رِ ] (اِخ) ابن عبدالرحمن. تابعی و از
اهل کوفه است. (منتهی الارب).

[ رِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه محاربی. صحابی
است. (منتهی الارب). جامع بن شداد، و
ربعی بن خراش از او روایت کرده اند. در شمار
کوفیان است. (استیعاب ج ۱ ص ۲۱۳).

[ رِ ] (اِخ) ابن علقمةبن ابی رافع والد
عبدالرحمن. بغوی گفته است وی در کوفه
مسکن داشت. ابن مندة گوید در حدیث
ابواسحاق او را ذکری است. و حدیثی مرفوع
که در آن اختلاف شده از او روایت گردیده ...

[ رِ ] (اِخ) ابن عمیرة. وی در یکی از
ایام معروف عرب «یوم طخفة» اسب قابوس
پسر نعمان بن منذر را با تیر بزد و آن را پی
کرد. خواست موی پیشانی قابوس را هم
بسترد، قابوس گفت ستردن ...

[ رِ ] (اِخ) ابن عوف. مؤلف عقدالفرید
نام او را ذیل عنوان (یوم غول الثانی) یکی از
ایام معروف عرب آورده و گوید دو پسر
...

[ رِ ] (اِخ) ابن المبارک. عتبی از او نقل
کند. رجوع به عقدالفرید چ مصر ج ۲ ص ۲۵
شود.

[ رِ ] (اِخ) ابن المرقع. تابعی است.
(منتهی الارب). راوی طارق یکی عطاء و
دیگری عبداللََّه پسر طارق بود، و در صحبت
او نظر است. اخشی ان یکون حدیثه فی موات
الارضُ مرسلاً. (استیعاب ص ۲۱۳). او از
طایقهٔ بنی کنانة ...

(رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - راه رونده در شب . 2 - مجازاً: دزد، فالگیر. 3 - ستارة
صبح .


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca طارق sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki طارق sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful