صدف

[ صَ دَ ] (ع اِ) غلاف مروارید.
صدفه یکی. ج، اصداف. (منتهی الارب)
(دهار). در تحفهٔ حکیم مؤمن آمده است که با
حلزون مرادف است و گویند حیوان او
مخصوص به حلزون و پوست صلب او
مخصوص صدف است و مراد از ...

[ صَ دَ ] (ع مص) رانها نزدیک و
سمها دور دور نهادن اسب در اندک پیچیدگی
در هر دو بند دست. بیرون رویه میل کردن سم
ستور جانب راست آن. (منتهی الارب). از
عیوب خلقتی است در اسب و ...

[ صَ دَ ] (اِخ) دهی است نزدیک
قیروان. (منتهی الارب) (معجم البلدان).

[ صَ دُ ] (ع اِ) بریدگی کوه. || ناحیه
و جانب و کرانهٔ کوه. (منتهی الارب).

[ صُ دَ ] (ع اِ) بریدگی کوه. || ناحیه
و جانب و کرانهٔ کوه. || مرغی است یا
نوعی از ددگان. (منتهی الارب). طائر او سَبعٌ.
(قطر المحیط).

[ صُ دُ ] (ع اِ) بریدگی کوه. || ناحیه
و جانب و کرانهٔ کوه. (منتهی الارب).

[ صَ دِ ] (اِخ) بطنی است از کندة و
الحال منسوب اند بسوی حضرموت. (منتهی
الارب).

[ صَ دِ ] ((اِخ) ناحیتی است به یمن.
(معجم البلدان).

(صَ دَ) [ ع . ] (اِ.) گوش ماهی ؛ پوستة سختی که نوعی جانور نرم تن دریایی در آن
زندگی می کند. انواع صدف وجود دارد از جمله : صدف خوراکی و صدف مرواریدی .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca صدف sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki صدف sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.