شعبه

[ شُ بَ / بِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه. (ناظم
الاطباء). شاخهٔ درخت. شاخ درخت.
(یادداشت مؤلف):
این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از
دوحهٔ رسالت. (ترجمهٔ تاریخ یمینی
ص ۲۴۷).
مگر طوبی برآمد ...

[ شُ بِ ] (اِخ) دهی از دهستان سنگان
بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه.
سکنهٔ آن ۱۵۰ تن و آب آن از قنات و
محصول آنجا غلات و پنبه و صنایع دستی
زنان قالیچه و برک بافی است. (از فرهنگ
جغرافیایی ...

[ شُ بَ / بِ ] (اِخ) نام یک سردار
عرب. (فرهنگ لغات ولف):
چو شعبه بیامد به نزدیک سعد


ابا آن سخنها چو غرنده رعد.فردوسی.

(شُ بَ یا بِ) [ ع . شعبة ] (اِ.) 1 - شاخه . 2 - جوی آبی که از یک نهر بزرگ جدا
گردد. 3 - فرقه ، دسته . 4 - فرعی که از اصلی جدا شود. ج . شعب .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca شعبه sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki شعبه sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.