شاه

شاه nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca شاه nə mənasıdır? Farsca - Farsca

(اِ) پادشاه و ملک بود. (لغت فرس
اسدی). پادشاه. (صحاح الفرس). پادشاه را
گویند. (معیار جمالی) (از مؤید الفضلاء). آنکه
بر کشوری پادشاهی و سلطنت کند. تاجور.
تاجدار. سلطان. ملک. صاحب تاج. شه.
خدیو. شهریار. خدیش. خسرو. میر. امیر.
شاهنشاه. حکمران یک مملکت ...

(اِخ) دهی است از دیههای لاریجان.
(سفرنامهٔ رابینو ترجمهٔ فارسی ص ۱۵۵ و
بخش انگلیسی ص ۱۱۵): و در هشتم
جمادی الاخرهٔ آن سال به شاه درآمد و جمعی
را بکشت. (جامع التواریخ رشیدی).

(اِخ) (چشمهٔ...) مزرعه ای است از
ناحیهٔ فشارود قاینات و بلاسکنه میباشد.
(مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۳۶).

(ع اِ) شاة و بزبان عربی گوسفند را گویند
و شیاة جمع آن است. (برهان قاطع). رجوع به
شاة شود.

(ع ص) رجل شاهُ البصر؛ به معنی رجل
شائه البصر است، یعنی مرد تیز بینایی. (از
منتهی الارب).

[ په . ] (اِ.)1 - سلطان ، فرمانروا. 2 - هر چیز مهم و بزرگ . ؛ ~رخ زدن کنایه از:
الف - فرصت را غنیمت شمردن . ب - غلبه یافتن . ؛با ~پالوده نخوردن کنایه از: خود را
برتر از دیگران پنداشتن .


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca شاه sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki شاه sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful