زور

زور nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca زور nə mənasıdır? Farsca - Farsca

(اِ) توانایی. قوه. قوت. نیرو. (فرهنگ
فارسی معین) (ناظم الاطباء). قوت و توانایی
و با لفظ زدن و آوردن و داشتن و رسیدن و
دادن مستعمل است. (آنندراج). قوت. قدرت.
نیرو. هنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
قوت. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). ... ...

[ زَ وَ ] (ق، اِ) بمعنی زبر است که بالا
باشد، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل
می یابند. (برهان) (آنندراج). زبر و بالا و زفر.
(ناظم الاطباء). بالا. فوق. زبر. (فرهنگ
فارسی معین). مرادف زبر یعنی بالا. ...

[ زَ / زُو ] (اِ) در اوستا عبارت است از
نیاز مایع، مثل آب و شیر و غیره که در هنگام
رسومات مذهبی بکار برده شود و بخصوص
آب آمیخته به شیر که در وقت یشنه کردن
استعمال گردد ...

[ زَ ] (ع مص) زیارت کردن. (ترجمان
القرآن) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). زُوار.
(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی
الارب). رجوع به زُوار شود.

[ زَ وَ ] (ع مص) به دنبالهٔ چشم
نگریستن. (ناظم الاطباء). || یک رویه
نگریستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
|| برآمدن یکی از دو تندی سینهٔ اسب و
درون رفتن تندی دیگر. (ناظم ...

[ زَ ] (ع اِ) میانهٔ سینه یا بر سوی آن تا هر
دو شانه. || جای با هم شدن اطراف
استخوانهای سینه. || زیارت کنندگان،
یستوی فیه المذکر و المؤنث. یقال: رجل زائر
و ...

(ع اِ) دروغ. (ترجمان القرآن) (منتهی
الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء).
کذب. (اقرب الموارد). ناراستی. فریب.
نادرستی. دروغ. (یادداشت بخط مرحوم
دهخدا). سخن دروغ. (دهار)... کلمهٔ دیگر
فارسی زور که بمعنی نادرست و دروغ است
و در زبان عربی از فارسی ...

[ زَ / زو ] (ع اِ) عقل و رای. (از منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه: ما له
زور و لا صَیّور؛ ای رأی یرجع الیه . (منتهی
الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). || ...

(ع ص، اِ) جِ ازور. (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء). جِ زوراء. (ناظم الاطباء).
رجوع به مفردهای کلمه شود.

[ زَ وَ ] (ع اِمص) میل و کژی .
|| کژی اعلای سینه. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء). || از عیبهای اسب است. رجوع به
صبح الاعشی ج ۲ ص ۲۵ شود.

[ زِوْ وَ ] (ع اِ) سید و مهتر. (ناظم
الاطباء). رجوع به مادهٔ بعد شود.

[ زِ وَرر ] (ع ص، اِ) مهتر. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سید. (اقرب
الموارد). || سیر سخت. || سخت و
شدید. || شتر آمادهٔ سفر. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم ...

[ زُوْ وَ ] (ع ص، اِ) جِ زائر. (منتهی

















الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
رجوع به زائر شود.

[ زَ ] (اِخ) وادیی است نزدیک سوارقیة.
(منتهی الارب) (آنندراج).
- یوم الزور؛ روزی است مر بکر را بر تمیم
لانهم اخذوا بعیرین فعقلوهما و قالوا هذان
زورانا لن نفر حتی یفرا. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) ...

(اِخ) شهری از سند است از آنسوی
رودمهران، جایی با نعمت بسیار و منبر در
آنجا نیست و جهاز هندوستان بدانجا افتد و بر
زور دو باره است محکم و جایی تر است و
نمناک. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم
دهخدا). از ...

(اِخ) در فهرست ولف این کلمه دوبار
آمده اولی را سرزمین معنی کرده و ظاهراً
شاهد زیر هم مورد استناد بوده است :
جهاندار دارای دارا کجاست
کزو داشت گیتی همه پشت راست
همان خسرو و اشک و فریان و ...

(اِخ) نام پسر ضحاک ظالم و شهری
ساخته بنام خود که به شهر زور معروف است
و در این اوقات جزو کردستان است. وفات
اسکندر رومی در آن شهر بوده، نعشش را به
اسکندریه بردند. (از انجمن آرا) (از ...

(اِخ) نهری است که در دجله ریزد.
(منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
نهری است که به دجله ریزد در نزدیکی
میافارقین. (از معجم البلدان).

[ زَ ] (اِخ) جایگاهی است میان ارض
بکربن وائل و ارض بنی تمیم و با طلح سه روز
راه فاصله دارد. (از معجم البلدان).

[ زَ ] (اِخ) کوهی است در دیار بنی سلیم
در حجاز. (از معجم البلدان).

(اِخ) بتی در بلاد داور از دیار سند که
از زر مرصع به جواهر بوده است . (از معجم
البلدان). || بتی بوده است عرب را. رجوع
به بت و زون شود.

(زَ وَ) (ص . ق .) فوق ، زبر.

(زَ یا زُ) (اِ.) (زردشتی ) آبی است که به دست یکی از موبدان ، پاک و مقدس شده ،
خوردنی مایع و آبکی ؛ مق . می زد.

[ ع . ] (اِ.) دروغ ، باطل .

[ په . ] (اِ.) نیرو، توانایی .


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca زور sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki زور sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful