ریحان

[ رَ ] (ع اِ) شاهسپرم که سپرغم نیز
گویند. (ناظم الاطباء). ریحان الملک هم گویند
و در فارسی شاه سفرغم خوانند. (از اختیارات
بدیعی). سپرغم. (شرفنامهٔ منیری) (دهار) (از
مجمل اللغة) (مهذب الاسماء) (ترجمان
القرآن جرجانی). شاه سپرغم که آن ...

[ رَ ] (اِخ) دهی از بخش مرکزی
شهرستان اهر. دارای ۴۱۶ تن است. آب آن از
رودخانهٔ اهرچای و چشمه است و محصول
عمدهٔ آنجا غلات و حبوب و صنایع دستی
زنان فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ ...

[ رَ ] (اِخ) دهی از بخش زرند
شهرستان کرمان. دارای ۲۸۰ تن سکنه و آب
آن از قنات تأمین می شود و محصول عمدهٔ
آنجا غلات و حبوب و پسته و پنبه و راه آن
فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ...

[ رَ ] (اِخ) دهی از بخش راور
شهرستان کرمان. دارای ۱۵۰ تن سکنه. آب
آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات
است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).

[ رَ ] (اِخ) دهی از بخش حومهٔ
شهرستان مشهد. دارای ۱۴۹ تن سکنه و آب
آن از قنات تأمین می شود و محصول آنجا
غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۹).

[ رَ ] (اِخ) دهی از بخش مرکزی
شهرستان زنجان. دارای ۳۸۳ تن سکنه و آب
آن از چشمه و قنات تأمین می شود و محصول
عمدهٔ آنجا غلات و انگور و سیب زمینی و
صنایع دستی آنجا قالی و ...

(رَ یا رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر گیاه خوشبو، اسپرغم . 2 - از سبزی های خوردنی با
ساقة نازک و برگ های پهن .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca ریحان sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki ریحان sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.