راه

[ هِنْ ] (ع ص) راهی. با رفاه در زندگی.
(از متن اللغة). فراخ. (از ناظم الاطباء). عیشٌ
راهٍ؛ زیست فراخ. (ناظم الاطباء). زندگی
ساکن و بارفاه. (از اقرب الموارد). || ساکن.
(از متن اللغة). دریای ساکن. ...

(هندی، اِ) پادشاه هندوستان. (برهان)
(ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی
شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده.
(فرهنگ نظام) (از شعوری ج ۲ ورق ۱۴).
ظاهراً صورتی از راج و راجه.

(اِ) طریق. (آنندراج) (انجمن آرا)
(رشیدی) (دهار) (سروری). بعربی صراط و
طریق گویند. (برهان). سبیل. (دهار) (ترجمان
القرآن). صراط. (منتهی الارب) (ترجمان
القرآن). در پهلوی راس و راه و در ایرانی
باستان: رثیه و در اوستا، رایثیه و ...

(اِ.) = رای . راج . راجه : پادشاه هندوستان .

[ په . ] (اِ.) 1 - جاده ، گذرگاه . 2 - قانون ، روش . 3 - پردة موسیقی ، نغمه .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca راه sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki راه sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.