داستان

(اِخ) ظاهراً نام محلی بوده است
در بسطام. حمداللََّه مستوفی در نزهةالقلوب
آرد: دیگر در بسطام در مزار شیخ المشایخ
ابوعبداللََّه داستانی بر سر قبر او درخت خشک
است، چون از فرزندان آن شیخ یکی را وفات
رسد از ...

(اِ) حکایت. نقل. قصه. سمر.
سرگذشت. حدیث. افسانه. (برهان). دستان.
فسانه. حادثه. ماجری. ماوقع. حکایت
تمثیلی. واقعه. حکایت گذشتگان. (شرفنامهٔ
منیری):
همچنان کبتی که دارد انگبین
چون بماند داستان من بدین.رودکی.
مر این داستان کش بگفت از فیال
ابر سیصد و سی شش ...

(اِ.) 1 - سرگذشت . 2 - قصه ، حکایت . 3 - مشهور ، زبانزد خاص و عام .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca داستان sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki داستان sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.