خان

(اِخ) دهی است از دهستان الند بخش
حومهٔ شهرستان خوی واقع در ۷۶ هزارگزی
شمال باختری خوی. این ده را راه ارابه رو
است. ناحیه ای است کوهستانی. آبادی آن در
دره قرار دارد. آب و هوای آن سرد ولی سالم ...

(اِخ) شهرکی است بخوزستان آبادان و
خرم و توانگر و با نعمت بسیار و بر لب رود
نهاده. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).

(اِخ) نام موضعی به اصفهان میباشد.
یاقوت آرد: این کلمه عجمی الاصل است و در
آن زبان اطلاق به منازلی میشود که سوداگران
در راه بدان سکونت میکنند. کاروانسرای
مشهور چنین است که ابواحمد محمدبن عبد
کویة الخانی الاصفهانی بدانجا منسوب است،
ولی ...

(اِخ) نام ناحیتی بوده است بر شمال
هندوستان و در حدود العالم با خصوصیات
جغرافیایی زیر میتوان برای آن مشخصاتی
یافت. ۱ -شرق وی (هندوستان) ناحیت
چین است و تبت و جنوب وی دریای اعظم
است ...

(ترکی، اِ) رئیس. امیر. بزرگ . (ناظم
الاطباء) (غیاث اللغات). رئیس به نزد ترکان.
(مفاتیح):
اگر با میر صحبت کرد میرانند میرش را
و گر با خان برادر شد خیانت دید از خانش.
ناصرخسرو.
باز خانان خام طمع کنند
مال میراث یافته تبذیر.خاقانی.

(اِ) خانه. بیت. (صحاح الفرس) (برهان
قاطع) (شرفنامهٔ منیری) (فرهنگ جهانگیری)
(غیاث اللغات) (انجمن آرای ناصری)
(آنندراج) (ناظم الاطباء):
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت از او بیرون فکن.رودکی.
تا سمو سر برآورید ز دشت
گشت زنگارگون همه لب کشت ...

[ تر. ] (اِ.) رییس ، سرور.

و مان (نُ) (اِمر.) دار و ندار، خانه و هر آن چه که متعلق به آن است .

(اِ.) 1 - خانه ، سرا. 2 - لانة زنبور. 3 - شیارهای داخل لولة اسلحه .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca خان sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki خان sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.