خالص

[ لِ ] (اِخ) هندی. سیدامتیازخان.
وی شاعر ایرانی نژاد است. در مشهد زاده شد
و سپس به هندوستان رفت. در هندوستان
جلب توجه عالمگیر نمود و والی گجرات
گردید. وفاتش در قرن ۱۲ هـ . ق. اتفاق افتاد.
او را دیوان ...

[ لِ ] (اِخ) هاشمی. ابومحمد
حسن بن علی هادی بن محمد جوادحسن
هاشمی. وی امام یازدهم شیعیان است. بسال
۲۳۲ هـ . ق. در مدینه زاده شد و سپس با
پدرش بسامره رفت و چون پدرش درگذشت
به امامت رسید. ...

[ لِ ] (اِخ) مکی. محمدحسین مکی،
مکنی به ابن عنقا صاحب کتاب «الواح فی
مستقر الارواح» میباشد. (از قاموس الاعلام
ترکی ج ۲ ص ۲۰۱۷).

[ لِ ] (اِخ) مشهدی. نام وی
محمدرضا و یکی از شاعران پارسی گو است.
از قرار شغل او ناظری نذورات بوده و در
ابیات زیر که بر مقدمهٔ خلاصهٔ لطائف الخیال
آمده از خود نام برده است. این ابیات نمونه ...

[ لِ ] (اِخ) افندی. شیخ احمد افندی.
وی از شاعران عثمانی است پدرش شیخ
ثاقب افندی نام داشت. او در درویشی
ریاضتها کشید و به سال ۱۱۹۱ هـ . ق.
درگذشت. این بیت از جملهٔ اشعار اوست:
غم لعلی ایله خونابه ...

[ لِ ] (اِخ) نام نهر مهدی است. (از
معجم البلدان یاقوت حموی ج ۳ ص ۳۹۰).

[ لِ ] (اِخ) استرآبادی. نام وی
نجیباست و از شعراء میباشد. در فهرست
لطائف الخیال از این شاعر که تخلص خالص
داشته نام برده شده است. (از فهرست کتابخانهٔ
مدرسهٔ عالی سپهسالار ج ۲ پاورقی
ص ۴۸۲).

[ لِ ] (اِخ) نام ناحیهٔ عظیمی است در
مشرق بغداد تا سور آن. (از معجم البلدان
یاقوت حموی ج ۳ ص ۳۹۰). حمداللََّه
مستوفی گوید: خالص ولایتی بوده که حالا
خراب است بر آب نهروان اما مرتفع تمام
است و ...

[ لِ ] (اِخ) نام یکی از خادمان
المستضی ء باللََّه خلیفهٔ عباسی است که با
امیرالامراء قطب الدین قیمار میانهٔ خوبی
نداشت و از او نزد خلیفه سعایت کرد. حمداللََّه
مستوفی در تاریخ گزیده آرد: المستضی ء باللََّه
بعد ...

[ لِ ] (ع ص) ساده. بی آمیغ.
(آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
ناب. صِرف. بَحت. مَحض. صافی. بی غش.
سارا:
دلت همانا زنگار معصیت دارد
به آب توبهٔ خالص بشویش از عصیان.
خسروانی.
گنه ناب را ز نامهٔ خویش
پاک بستر به دین ...

(لِ) [ ع . ] (ص .) بی آمیغ ، بی آلایش .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca خالص sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki خالص sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.