حساس

[ حَ سْ سا ] (ع ص) نیک دریابنده.
(غیاث). بسیارحس. سخت ادراک. تیزحس.
شدیدالحس.
- سلولهای حساس؛ یاخته های
احساس کننده. رجوع به سلول و به کتاب
جانورشناسی عمومی فاطمی ص ۱۶۸ و
۲۰۲ شود.

[ حَ ] (ع اِ) در حق چیزی گویند که
آنرا تفحص کنند و نیابند. (منتهی الارب). و
فارسی زبانان در این وقت «لعنت بر شیطان»
گویند.

[ حُ ] (ع اِ) ماهی ریز که آن را
خشک کنند. (منتهی الارب). ماهی خرد.
(مهذب الاسماء). || پاره های سنگ ریزه.
|| ریزه از چیزی. || شومی.
|| ...

(حَ سّ) [ ع . ] (ص .) 1 - حس کننده ، دریابنده . 2 - کسی که موضوعی را زود درک
کند. 3 - در فارسی : زود رنج .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca حساس sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki حساس sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.