حرمت

[ حُ مَ ] (اِخ) (به معنی خراب) سِفْرِ
داوران ۱:۱۷ و آن شهری میباشد در طرف
جنوبی کنعان که یوشع بر آن دست یافت و در
سابق آنرا صفاة میگفتند. بعضی بر آنند که شهر
مذکور در تنگه ای که تخمیناً ...

[ حُ مَ ] (ع اِمص، اِ) حُرمة. اسم از
احترام. شکوه. (محمودبن عمر ربنجنی).
حشمت. آب رو. منزلت. قدر. مرتبت. عز.
شرف. بزرگی. عظمت. ج، حُرُمات :
ای ترک بحرمت مسلمانی
کم بیش بوعده ها نپخسانی.معروفی.
من در این روزها جز آن یک ...

[ حُ مَ ] (ع مص) حُرمة. ناروائی.
نامباحی. ناروا شدن. (دهار). حرامی. حرام
شدن. حرام گردیدن. ناشایستگی. مقابل
حِلّیّت. رجوع به حُرمة شود. || بزرگداشت.
احترام. آزرم. (محمودبن عمر ربنجنی).

(حُ مَ) [ ع . حرمة ] (اِ.) 1 - آبرو، عزت . 2 - آن چه که محترم داشتن و نگه داشتن
آن واجب باشد.

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca حرمت sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki حرمت sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.