جمال

[ جَ مْ ما ] (اِخ) مخلدبن مالک رازی
مکنی بابوجعفر از محدثانی است که به
نیشابور اقامت کرد. وی از یحیی قطان روایت
دارد و از او حسن بن سفیان روایت کند.
(لباب الانساب).

[ جَ مْ ما ] (اِخ) قزعة. از تابعیان است.
وی از انس روایت کند و از او عمروبن دینار
روایت دارد. (لباب الانساب).

[ جَ مْ ما ] (اِخ) محمدبن مروان رازی
از محدثان است. محمدبن اسماعیل بن
بخاری و مسلم و جز ایشان از او روایت
دارند. (لباب الانساب).

[ جُ ] (اِخ) نام شهری است. (منتهی
الارب).

[ جَ مْ ما ] (اِخ) عبیدبن ابوالوسیم
کوفی مکنی به ابوالوسیم از محدثان است.
وی احادیث مقاطیع روایت کند و از او وکیع و
غیره روایت دارند. (لباب الانساب).

[ جَ مْ ما ] (اِخ) نام جد شرقی بن
قطامی علامه است. و نام شرقی ولیدبن
حصین بن جمال بن حبیب است. (لباب
الانساب).

[ جُ مْ ما ] (ع ص) خوب صورت
نیکوسیرت. (منتهی الارب). جمیل. (اقرب
الموارد). رجوع به جمیل و جُمال شود.

[ جُ ] (ع ص) خوب صورت
نیکوسیرت. (منتهی الارب): رجل جمال؛ ای
جمیل. (اقرب الموارد).

[ جَ مْ ما ] (ع ص) اشتروان. (مهذب
الاسماء). اشتربان. ساربان. ساروان. شتربان.
شتروان. ج، جمالون. (مهذب الاسماء).

[ جِ ] (ع اِ) جِ جَمَل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به جمل شود.

[ جَ ] (ع اِ) جِ جُمالَة. (منتهی الارب).
رجوع به جمالة شود.

[ جَ ] (ع مص) خوب صورت و
نیکوسیرت گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب
الموارد). زیبا بودن. (فرهنگ فارسی معین).
|| (اِمص) نیکویی. (مهذب الاسماء).
زیب. زیبایی. (نصاب). خوبی صورت و
سیرت. (منتهی الارب) (کشاف اصطلاحات
الفنون از منتخب). ...

(جَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زیبا بودن . 2 - (اِمص .) زیبایی .

(جَ مّ) [ ع . ] (ص .) شتربان ، ساربان .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca جمال sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki جمال sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.