تنبل

[ تَ نَ بْ بُ ] (ع مص) گرفتن: تنبل ما
عندی؛ گرفت آنچه نزد مردم بود. (منتهی
الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
|| آگاه و تیزخاطر گردیدن. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). ...

[ تِمْ بَ ] (ع ص) کوتاه. ج، تنابیل.
(منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنبال و تنبالة و
تنبول و تنابیل شود.

[ تَمْ بُ ] (اِ) لغتی است در تامول و
مذکور است در «ت م ل». (منتهی الارب).
تانبول. (ناظم الاطباء). رجوع به تامول و
تانبول شود.

[ تُمْ بُ / تَمْ بُ ] (اِ) حیلت و مکر بود.
(لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۳۱۴). مکر و
حیله. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ
رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). حیله و
نیرنگ و مکر و فریب و جادویی. (برهان) (از
شرفنامهٔ منیری) (از ...

[ تَمْ بَ ] صلی الله علیه و آله و سلم کاهل و بیکار و هیچ
کاره. (برهان) (ناظم الاطباء). کاهل و بیکار.
(فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). مرد
هیچکاره. (شرفنامهٔ منیری). فربه و جاهل و
بیکار. (غیاث اللغات). تهبل و ...

(تَ بَ) (ص .) تن پرور، کاهل .

(تِ بَ) (ص .) کوتاه قد.

(تَ یا تُ بُ) (اِ.) 1 - مکر، حیله . 2 - افسون ، جادو.

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca تنبل sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki تنبل sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.