تاج‌الدین

تاج‌الدین nədir, Farsca nə məna gəlir, Farsca تاج‌الدین nə mənasıdır? Farsca - Farsca

[ جُدْ دی ] (اِخ) ینالتکین از
امراء سیستان: ... این شخص بقول خواندمیر
بنقل از طبقات ناصری از ابناء عم محمد
خوارزمشاه است که بهندوستان افتاده از آن
جا در رکاب جلال الدین خوارزمشاه به
کرمان آمده و سپس شاه ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) یلدوز، یکی از
غلامان معزالدین محمد سام غوری است که
بعد از کشته شدن معزالدین محمد پادشاهی
غزنین بوی رسید و مدت نه سال پادشاهی
کرد: آمدن تاج الدین ایلدوز (صحیح یلدوز
است) به سیستان و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) یزدی، نیای
بزرگ ابن شهاب مورخ جامع التواریخ
حسنی. (رجوع به تاج الدین حسن بن شهاب
شود).

[ جُدْ دی ] (اِخ) یحیی بن
منصوربن جراح کاتب و منشی مکنی به
ابوالحسن از فضلای قرن هفتم. رجوع به
کاتب تاج الدین... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) یحیی بن
محمدبن علی بن الحسینک. علی بن زید بیهقی
در تاریخ بیهق آرد: و رهط دیگر رهط حسن
محترق باشند و سید علی بن الحسین بن
الحسین بن علی بن احمدبن الحسن
المحترق ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) وحید قاقمی
معاصر عوفی:... و از تاج الدین وحید قاقمی
شنیدم در نیشابور می گفت... (لباب الالباب چ
اوقاف گیب ج ۱ ص ۱۴۳).

[ جُدْ دی ] (اِخ) (شیخ...) هندی.
شیخ طریقت ابراهیم احسائی از فقهای قرن
یازدهم بوده است.

[ جُدْ دی ] (اِخ) نقشبندی.
رجوع به تاج الدین ابن زکریابن سلطان
عثمانی نقشبندی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سید...) واعظ
رجوع به تاج الدین (رئیس...) شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) نصرت بن
بهرامشاه امیرسیستان... و نشستن
خداوندزاده تاج الدین نصر [ ت ] بن بهرامشاه به امارت سیستان روز یکشنبه هفتم ماه ربیع
الاخر هم در این سال، (۶۱۸ هـ . ق.) خلاف
کردن ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) نسوی. او
راست: تصانیف معتبری در فقه و غیره. رجوع
به تاریخ گزیده چ برون ج ۱ ص ۸۰۵ شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
مؤمنی. حمداللََّه مستوفی در تاریخ گزیده در
ترجمهٔ احوال قبائل قزوین آرد:... مؤمنان،
مردمی صاحب مال و جاه بودند از ایشان
صاحب مرحوم خواجه تاج الدین مؤمنی در
دیوان وزارت صاحب سعید خواجه شمس
الدین صاحب دیوان ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) موصلی. رجوع
به عبدالرحیم بن محمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سید...) موسی
از رجال دوران سلطان معزالدین بهرامشاه بن
اقتمش. خواندمیر در حبیب السیر در ترجمهٔ
احوال بهرامشاه آرد:... بدرالدین سنقر بجهتی
بدهلی باز آمد و سلطان از وی خایف شده
بحبس آن کامل عقل ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ملکی. رجوع به
تاج الدین حسن ملکی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) مکی. رجوع به
تاج الدین بن احمدبن ابراهیم... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ملک خلج. از
سرداران سلطان جلال الدین:... و از جوانب
گریختگان لشکرها بر او جمع می آمدند و
فوج فوج از زیر شمشیرها جسته بدو متصل
می گشتند تا جمعیت او بحد ده هزار رسید،
تاج الدین، ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
مشیری از وزراء شاه محمودبن امیرمحمدبن
امیر مظفر از امراء آل مظفر است: مشیری
صاحب تدبیر و وزیری پر تزویر بود مدتی
مدید در غایت اعتبار و اختیار بوزارت و
نیابت شاه محمود قیام ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) مروزی. رجوع
به طاهربن محمد حدادی مروزی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) مروان شاه
کوتوال گرد کوه در اوان استیلای هلاکوخان
بر مملکت ایران:
... چون هلاکوخان بدماوند رسید شمس
الدین گیلکی را به گرد کوه روانه کرد تا کوتوال
قلعه را همراه باردو آورد... شمس الدین ...

[ جُدْ دی ] (اِخ)
محمودبن الحواری لغوی، وی تا سال ۵۸۰
هـ . ق. حیات داشت. او راست: «ضالة الادیب
فی جمع بین الصحاح و التهذیب» که در آن بر
جوهری انتقادهایی دارد. (کشف الظنون چ ۱
استانبول ج ۲ ص ۸۳).

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سلطان...)
محمود، پادشاه کرمان که سیف اسفرنگ او را
مدح کرده است. از آن جمله گوید:
تاج دین محمود شاه سند و کرمان آنکه هست
ملک و ملت را معین و دین و دولت را نصیر.
رجوع به ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمودبن
علاءالدین محمد برادر صدرالدین مسعود از
اولادان جمال الملک از احفاد خواجه نظام
الملک. رجوع به تاریخ بیهق ص ۷۷ و ۷۸
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمدبن
محمدبن احمد السیف معروف به فاضل
اسفراینی متوفی بسال ۶۸۴هـ . ق. او راست:
لب الالباب یا لباب در علم نحو و شرح
مصباح. رجوع به فهرست کتابخانهٔ مدرسهٔ
عالی سپهسالار ج ۲ ص ۳۶۹ ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمدبن
محمدبن ابراهیم کازرونی ملقب به حاج
هراس. او راست: «بحر السعادة» فارسی
مشتمل بر دوازده باب در عبادات و اخلاق
تألیف این کتاب در شعبان سال ۹۰۱ هـ . ق.
پایان یافت. (کشف الظنون ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمدبن محمد،
ممدوح شمس الدین محمدبن عبدالکریم
الطبسی است.
طبسی در قصیده ای که مطلعش این است:
خیز ای گرفته روی مه از طلعت تو خوی
تا چهرهٔ حیات بشوئیم زآب می
نام تاج الدین را بدینسان ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمدبن علی
البار نباری الشافعی ملقب به طویر اللیل. وی
در فقه و اصول و عربی و منطق فاضل بود. در
سال ۶۵۴ هـ . ق. متولد شد و در نزد اصفهانی
شارح محصول اشتغال ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمدبن
عبدالکریم شهرستانی. رجوع به شهرستانی و
کنزالحکمه ج ۲ ص ۸۱-۸۴ و تتمهٔ
صوان الحکمه ص ۱۳۷-۱۴۳شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمدبن احمد
بن سیف رجوع به محمدبن... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) محمد الارموی.
رساله «الکمالیة فی الحقایق الالهیه» رازی را
که بفارسی تألیف شده بود در سال ۶۲۵ هـ . ق.
بعربی نقل کرد. (عیون الانباء فی طبقات
الاطباء ج ۲ ص ۳۰). رجوع به تاج الدین
ارموی ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) گنجه ای. رجوع
به تاج الدین احمدبن خطیب گنجه ای شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سید...) گور
سرخی. حمداللََّه مستوفی در تاریخ گزیده در
ترجمهٔ احوال الجایتو سلطان محمد خدابنده
آرد:... در سنهٔ خمس و سبعمائه سید
تاج الدین گورسرخی که نایب امیر هورقوداق
بود و به نیابت امیر ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) کومیار. رجوع
به تاج الدین علی کومیار عقیلی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (شیخ...)
کوکریدی. حمداللََّه مستوفی در تاریخ گزیده
در ترجمهٔ احوال اکابر مشایخ نام وی را چنین
آرد: شیخ تاج الدین کوکریدی من ولایات
همدان بتبریز در خانقاه صاجی ساکن است
در طاعت درجهٔ عالی یافت. ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) کندی زیدبن
حسن بن سعید بغدادی مقری نحوی. نامهٔ
دانشوران در ترجمهٔ احوال او آرد: کنیتش
ابوالیمن و از بزرگان علمای ادب و نحو است
در علم قرائت و نحو و فنون ادبیه مهارت
داشته ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) کریم شرق وزیر
سلطان غیاث الدین بن محمد خوارزمشاه.
رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج ۲
ص ۲۰۲ شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) کره بند یکی از
مشاهیر خوشنویسان است و در عهد سلطان
سلیم خان اول در حلب میزیست. (قاموس
الاعلام ترکی).

[ جُدْ دی ] (اِخ) (امیر...)
کرمانی. خواندمیر در حبیب السیر در ترجمهٔ
احوال سادات و علما و اشرافی که بعض
ایشان با سلاطین آق قوینلو و زمره ای در ایام
دولت ابد پیوندشاهی اکتساب فضل و کمال
نموده اند آرد:... ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) کازرونی رجوع
به تاج الدین محمدبن محمدبن ابراهیم... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) قرمانی. رجوع
به تاج الدین ابراهیم قرمانی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) کاتب. رجوع به
یحیی بن ابوعلی منصوربن الجراح المصری
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) قبائی. در «فیه
ما فیه» آمده است:... می فرمود که تاج الدین
قبائی (اصل : قبانی) را گفتند که این
دانشمندان در میان ما می آیند و خلق را در
راه دین بی اعتقاد می ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) فقهی. رجوع به
تاج الدین عمربن علی فقهی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) فیروزشاه.
هشتمین از سلاطین گلبرگه از ۸۰۰ تا ۸۲۵
حکومت داشت (ترجمهٔ طبقات سلاطین
اسلام لین پول ص ۲۸۸).

[ جُدْ دی ] (اِخ) فریزنه. جوینی
در تاریخ جهانگشای در «ذکر جنتمور و
تولیت او در خراسان و مازندران» آرد :...
پدرم با جمعی از معارف و اکابر از نشابور
آیت فرار بر خواند و بر راه طوس بیرون آمد و
در ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) فرکاح
عبدالرحمن بن ابراهیم. رجوع به عبدالرحمن
...شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) فاکهانی عمربن
علی بن سالم اللخمی الاسکندری، فقیه بوده و
در علوم تفنن می کرد. مردی صالح بود و با
بسیاری از اولیاء همنشینی داشت و به آداب
آنان متخلق گردید. او راست: شرح عمده و
شرح ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) فارسی. هدایت
در مجمع الفصحا در ترجمهٔ احوال او آرد:
تاج الدین فارسی از مردم زیر است و از
افاضل حکما است ساکن دهلی بوده و دبیری
سلطان شمس الدین دهلوی را می فرموده از
متقدمین است. ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) عم زادهٔ بلخی.
در فهرست کتابخانهٔ مدرسهٔ سپهسالار بنقل از
یک دیوان کهنسال انوری چنین آمده است:
... انوری دست بدان مال دراز کرد و پای در
خرابات نهاد و بمدت اندک آن میراث بشراب
و شاهد آخر ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) عمربن
مسعودبن احمد، صدرالشریعه برهان الاسلام
از معاصران عوفی بود و عوفی در خدمت
تاج الدین تعلم می کرد، و در لباب الالباب در
ترجمهٔ احوال وی آرد: الصدر الکبیر برهان
الاسلام تاج الملة والدین ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) عمربن علی
فقهی. یکی از مؤلفان است وی بسال ۷۵۱
هـ . ق. درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی).

[ جُدْ دی ] (اِخ) عمربن علی
فاکهی (فاکهانی). رجوع به تاج الدین فاکهانی
و رجوع به عمر... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی کومیار
عقیلی، از بزرگان دربار اتابک افراسیاب امیر
لرستان بود وبدست وی کشته شد. حمداللََّه
مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمهٔ احوال
اتابک افراسیاب آرد:... افراسیاب از گریز
پشیمان شد و به مطاوعت در آمد امیر
طولدای ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) علیشاه جیلان
تبریزی. رجوع به تاج الدین علیشاه جیلانی
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
علیشاه جیلانی وزیر سلطان محمد خدا بنده
که در سال ۷۱۱ هـ . ق. پس از قتل خواجه
سعدالدین وزیر وزارت اولجایتو را یافت.
حمداللََّه مستوفی در تاریخ گزیده نام او را
گاهی خواجه تاج الدین ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
علیشاه تبریزی. رجوع به تاج الدین علیشاه
جیلانی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علیشاه بن
تکش خوارزمشاه. عطاملک جوینی آرد:...
فی الجمله سلطان بعد از استخلاص آن قلعه
[ الموت ] و تسکین نایرهٔ فتنه در عراق پسر
خود تاج الدین علیشاه را ممکن کرد و اقامت
او در ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمد
بن دریهم موصلی. رجوع به علی... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (پهلوان...) علی
شاه، از بزرگان لشکر امیر مبارزالدین پدر شاه
شجاع:... در یکی از جنگها با این قبایل
(هزاره و اوغانی) نزدیک بود که امیر
مبارزالدین محمد بهلاکت برسد باین معنی که
اسبش بواسطهٔ زخم ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن کمال
الدین ابوالعباس احمدبن علی القسطلانی.
پدرش فقیه مالکی و از زهاد بود. در «عبر»
آمده است که تاج الدین مفتی و مدرس بود و
از زاهربن رسم و یونس الهاشمی سماع
حدیث کرده و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن عبداللََّه
تبریزی. رجوع به تاج الدین ابومحمدعلی بن
عبداللََّه... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن
عبدالکافی سبکی پدر تاج الدین سبکی.
رجوع به سبکی و تاج الدین سبکی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن حسین
سنی بغدادی. رجوع به علی بن... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن سنجربن
سباک. رجوع به علی... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن انجب
خازن بغدادی. رجوع به علی... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن احمدبن
عبدالمحسن الحسینی العراقی الشریف
محدث اسکندریه. ابوالحسن قطیفی و گروهی
روایت کرده اند که وی در علم حدیث متفرد
بود و از عراق به اسکندریه رفت و در ذی
الحجهٔ سال ۷۰۴ ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی بن احمد.
رجوع به علی... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی یکی از
مورخان است و در بغداد میزیسته و به سال
۶۷۴ هـ . ق. درگذشته. او راست: کتابی مرکب
از ۵ جلد و مشتمل بر تراجم احوال و تاریخ
قاهره. (قاموس الاعلام ترکی).

[ جُدْ دی ] (اِخ) علی. از
سرداران سلطان محمد خوارزمشاه بود. عطا
ملک جوینی در تاریخ جهانگشا در ذکر
محاربهٔ سلطان محمد خوارزمشاه با سلطان
شهاب الدین غوری آرد:... آن خبر بسلطان
رسید بدرالدین جعفر را از مرو و تاج الدین ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) عقیلی. رجوع
به تاج الدین علی کومیار عقیلی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
عراقی. رجوع به تاج الدین احمدبن محمد بن
علی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عثمان مرغنی
جد اعلای کرتها:... جد اعلای کرتها شخصی
بوده است موسوم به تاج الدین عثمان مرغنی
که برادرش عزالدین عمر مرغنی در نزد
سلطان غیاث الدین محمد غوری (متوفی
بسال ۵۹۹ هـ . ق. ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبداللََّه بن علی
بخاری متوفی بسال ۷۹۹ هـ . ق. وی مسائل
مذاهب چهارگانه را جمع آوری کرد. او
راست: «بحرالبحور فی تفسیر المسطور» و
«بحرالجاری فی الفتاوی». (کشف الظنون چ ۱
استانبول ج ۱ ص ۱۸۵). ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالوهاب
السبکی. رجوع به تاج الدین ابونصر
عبدالوهاب بن تقی الدین سبکی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالوهاب بن
محمد حسینی، قاضی القضاة حلب. متوفی
بسال ۸۷۵ هـ . ق. او راست: ارشاد الماهر
لنفائس الجواهر. رجوع به عبدالوهاب... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالرحیم بن
محمد موصلی. رجوع به عبدالرحیم... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالغفاربن
لقمان کردری. رجوع به عبدالغفار... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالرحمن بن
ابراهیم بن الفرکاح. رجوع بعبد الرحمن...
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالرحمن ابن
ابراهیم ابن سباع بدری فزاری. رجوع به
عبدالرحمن... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالباقی بن
عبدالمجید مخزومی مکی. رجوع به
عبدالباقی... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) عبدالخالق بن
اسدالجوال. رجوع به عبدالخالق... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) طغان. جوینی
از تاریخ جهانگشا در ترجمهٔ احوال سلطان
محمد خوارزمشاه آرد:... چون بری رسید
ناگاه از دیگر جانب یزک خراسان که به
حقیقت رنج دل بودند در رسید و خبرداد که
لشکر بیگانه نزدیک ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ضیاءالملک. از
وزرای سلطان ناصرالدین بن محمودبن
سلطان شمس الدین التتمش... در همان
اوقات صدرالملک از وزارت معزول شده
تاج الدین ضیاء الملک بر مسند صاحبدیوانی
نشست و در آخر سنهٔ مذکوره خبر بدهلی
رسید ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) صدرالشریعه.
رجوع به تاج الدین عمربن مسعود... شود

[ جُدْ دی ] (اِخ) صلایه. حاکم
اربل:... هلاکوخان هنگام لشکرکشی به بغداد
از راه کرمانشاه رفت و نقاط عرض راه را بباد
غارت داد مخصوصاً شهر کرمانشاه آسیب

فراوان دید هلاکو قبل از ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) صاعدی. رجوع
به تاج الدین حسین بن شمس الدین صاعدی
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) شهرستانی
رجوع به شهرستانی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) شیرازی. رجوع
به تاج الدین ابن دارست شیرازی و ابن
دارست شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) شرف الملک
محمداسعد صدر جهان. جمال الدین الازهری
المروزی نام او را در قصیده ای که مطلعش
این است:
ای در غم تو گشته مرا چشمه سارچشم
نا خورده می چراست ترا پر خمار چشم.
بدینسان ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) شاه بن
حسام الدین خلیل از امرای لرستان. حمداللََّه
مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمهٔ احوال
بدرالدین مسعود آرد:... در سنهٔ ثمان و
خمسین و ستمائه درگذشت (بدرالدین)... بعد
از او در ملکی پسرانش جلال الدین ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) سنگریزه. یکی
از شعرای ایران است و به غیاث الدین از
سلاطین دهلی انتساب داشته در حدود ۶۷۰
هـ . ق. در گذشته. (قاموس الاعلام ترکی).

[ جُدْ دی ] (اِخ) سندبیسی
واسطی. محمدبن محمدبن یحیی بن بحرمکنی
به ابوالعلاء. رجوع به محمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) سنجر حاکم
خطهٔ بداون هند در اوان سلطنت علاءالدین
مسعود. خواندمیر در حبیب السیر در ذکر
احوال سلطان علاءالدین مسعود آرد:... و در
هشتم ذیقعدهٔ سنهٔ تسع و ثلثین و ستمائه
سلطان مسعود شاه که بغایت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) سنجاری. وی
متن فرایض السراجیه را نظم کرده است.
رجوع به عبداللََّه بن علی... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) سمرقندی.
هدایت در مجمع الفصحا در ترجمهٔ احوال وی
آرد: تاج الدین سمرقندی از اکابر فضلا و
کتاب بوده و بارضی الدین نیشابوری
مصاحبتها نموده از قطعه ای که در مدح
رضی الدین گفته چند بیتی ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
سلیمانی، از بزرگان در گاه سلطان بایزید
برادر شاه شجاع و برادر سلطان احمد
خواندمیر در حبیب السیر در ترجمهٔ احوال
سلطان احمد آرد:
... و در سنهٔ ۷۸۸ هـ . ق. ابویزید در لرستان مفلوکی چند ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
سلمانی. رجوع به تاج الدین سلیمانی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
سلمان. در حبیب السیر (چ ۱ تهران ج ۳
ص ۹۸) قصیده ای از «خواجه تاج الدین»
سلمان در تهنیت ازدواج شاه محمود به مطلع:
آسمان ساخت در آفاق یکی سور، چه سور؟
که از آن سور شد ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) سرخسی.
هدایت در مجمع الفصحا آرد: از فضلا و
حکما و شعرا و وزراء بوده رئیس سرخس و
عمید خراسان و روزگاری به عزت زیسته
همتی عالی داشته گاهی شعری می گفته از
اشعار او نوشته شد:
بخدایی ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) سبکی ابونصر
عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی: قاضی
القضاة و مورخ و محقق بوده وی درسال ۷۲۷
هـ . ق. در قاهره متولد شد و باپدرش بدمشق
رفت و تا پایان عمر یعنی سال ۷۷۱ هـ ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) سبکی، علی بن
عبدالکافی. پدر تاج الدین سبکی آتی الذکر،
رجوع به سبکی و رجوع به ریحانة الادب ج
۱ ص ۱۹۸ و ج ۲ ص ۱۶۳ شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سید...)
ساوجی از نواب خواجه سعدالدین محمد
ساوجی معاصر سلطان محمد خدابنده.
خواندمیر در ترجمهٔ احوال وزراء سلطان
محمد خدابنده آرد:... در سنهٔ احدی عشر و
سبعمائه خواجه سعدالدین محمد به واسطهٔ
تسویلات شیطانی و تخیلات نفسانی سید
تاج الدین ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (قاضی...)
زوزنی. خواندمیر در حبیب السیر در ذکر
ملوک بامیان (بهاءالدین سام بن شمس الدین
محمد) آرد:... بهاءالدین بعد از شهادت سلطان
شهاب الدین به نوزده روز متوجه عالم آخرت
گردید مدت حکومتش چهارده سال امتداد
داشت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) زنگی. والی بلخ
و پسر ملک فخرالدین مسعود سرسلسلهٔ
ملوک بامیان. عطاملک جوینی در تاریخ
جهانگشا در ذکر محاربهٔ سلطان محمد
خوارزمشاه با غوریان آرد:
... بر این جملت میان هر دو سلطان و ثایق
مبرم گشت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) زاهد. رجوع به
تاج الدین ابراهیم بن روشن... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) زرنوحی.
رجوع به نعمان بن ابراهیم... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) زاهد. پدرش
امیر یوسف الدین محمود از امیرزاده های
هزارهٔ بلخ بود و در فتنهٔ مغول بهند رفته در
آنجا امارت و ریاست یافت. این تاج الدین
برادر امیرخسرو دهلوی (۶۵۱

[ جُدْ دی ] (اِخ) رازی. رجوع به
محمدبن حسین بن علی بن محمدبن احمد
نیشابوری... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) دهلوی. رجوع
به محمودبن محمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) دمشقی. رجوع
به تاج الدین بن احمد دمشقی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) دریهم. رجوع به
علی بن محمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) خیوقی، ابن
شهاب الدین ابوسعدبن عمر خیوفی. علامهٔ
قزوینی در تعلیقات لباب الاباب در ترجمهٔ
احوال شهاب الدین خیوقی بنقل از سیرة
جلال الدین منکبرنی آرد:
شهاب الدین ابوسعدبن عمر الخیوقی از اعاظم
فقهاء شافعیه و تدریس پنج ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) خلج. از امراء
لشکر اتابک زنگی است. در تاریخ افضل
(بدایع الازمان فی وقایع کرمان) چنین آمده
است: گفتار در ذکر آمدن اتابک محمد از
فارس با تاج الدین خلج بجیرفت و... چون
اتابک محمد با ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) خرم. معروف به
پهلوان خرم از امراء لشکر شاه شجاع بود و
وی در اواخر عمر بحکومت اصفهان رسید و
تا هنگام مرگ بهمین شغل باقی بود:
... در ابرقوه خواجه جلال الدین توران شاه با
کمال صداقت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) خرقانی. شهابی
غزال خجندی از گویندگان دورهٔ سلجوقیان
قطعه ای در حق وزیر هرات گفته است و در
آن ضمن از تاج الدین خرقانی چنین یاد کند:
ز تاج خرقان شاید نبیره ای مانده ست
که ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسین بن
شمس الدین صاعدی. یکی از معلمین شیخ
بهایی. این شخص از شیخ منصور شیرازی
معروف به راستگو روایت کرده است. رجوع
به روضات الجنات ج ۱ ص ۶۳۲ شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسین.
مدرسه ای بنام وی در کاشان بنا شده (رجوع
به فهرست کتابخانهٔ مدرسهٔ عالی سپهسالار ج
۲ ص ۴۰۸ شود).

[ جُدْ دی ] (اِخ) (امیر...) حسن
ملکی از حکام هرات و معاصر سلطان حسین
بایقرا:
... خاقان منصور [ سلطان حسین بایقرا ] بی
دغدغه بابیورد در آمده اشراف و اعیان آن
ولایت بلوازم نیاز و نثار قیام نمودند ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
حسن عطار بدخشی از بزرگان بدخشان
معاصر شاهرخ.
خواندمیر در حبیب السیر در ترجمهٔ احوال
شاهرخ آرد:... و در اوائل ربیع اول سنهٔ احدی
و عشرین و ثمانمائه بمسامع علیه رسید که
میرزا سعد وقاص ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسن شیرازی،
وزیر اتابک مظفرالدین سنقربن مودود
السلغری. رجوع به تاج الدین بن دارست
شیرازی و رجوع به ابن دارست شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسن چلبی از
بزرگان هرات. خواندمیر در حبیب السیر در
ترجمهٔ احوال ابونصر سام میرزا آرد:... در
خلال آن احوال مظفر بیک از سفر قندهار باز
آمده بوضوح پیوست که ظهیر السلطنه محمد
بابرمیرزا بر حسب اشارت خان مظفر ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسن بن
محمدنظامی نیشابوری. او راست: کتاب
تاج المآثر در تاریخ پادشاهان دهلی: کتاب
تاج المآثر تألیف تاج الدین یا صدرالدین
حسن بن محمد نظامی نیشابوری در تاریخ
پادشاهان دهلی که از کتابهای مغلق ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسن بن شرف
الملک ابوبکر الاشعری (از اولاد ابوموسی
اشعری معروف، یکی از حکمین صفّین)
ملقب به بهاء الملک. این تاج الدین برادر عین
الملک فخرالدین حسین وزیر ناصرالدین
قباجه بود و خود نیز وزارت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سید...) حسن
اندخودی. وی در زمان حکومت سلطان
حسین بایقرا، امر نقابت مزار شریف به وی
برگذار شد:
میرزا بایقرا چون حال بر آن منوال دید
قاصدی همعنان برق و باد به دارالسلطنهٔ
هرات فرستاد و صورت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) حسن بن
شهاب بن حسین تاج الدین یزدی مورخ،
مؤلف جامع التواریخ حسنی، مهدی بیانی در
مقدمهٔ تاریخ افضل صفحهٔ چهار آرد:
جامع التواریخ حسن بن شهاب- در ضمن
جزوهٔ نسخه های خطی تاریخی ...

[ جُدْ دی ] (مولانا...) (اِخ)
حسن از اعیان هرات بزمان شاهرخ
تیموری... و شیخ بهاءالدین عمر در زمان
خاقان والا گهر میرزا شاهرخ فی سنهٔ اربع و
اربعین و ثمانمائه بعزیمت گذراندن حج اسلام
و طواف تربت جنت رتبت حضرت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) حرب بن محمد
بن عزالملک نبیرهٔ پسری تاج الدین ابوالفضل
بزرگ که در سال ۵۶۴ هـ . ق. پس از ملک
شمس الدین محمد به امارت سیستان رسید:
گرفتن پادشاهی امیر تاج الدین حرب، یازدهم
شعبان ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) چلبی. رجوع به
تاج الدین حسن چلبی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
جیلان تبریزی. رجوع به تاج الدین علی شاه
جیلانی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) جعبری. رجوع
به ابومحمد جعبری شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) جیلانی. رجوع
به تاج الدین (خواجه...) علی شاه جیلانی
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) تمران شاه.
عوفی در لباب الالباب در ترجمهٔ حال او آرد:
الملک المعظم تاج [ الدین ] تمران شاه
شاهزاده و گوهر آزاده هم نسبتی عالی و هم
کرمی متوالی داشت و با علّو نسب و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) تبریزی. رجوع
به تاج الدین ابومحمد علی بن عبداللََّه بن
ابی الحسن الاردبیلی تبریزی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) تکین تاش از
ملوک لرستان بزمان امیر مبارزالدین
مظفری... در اواخر محرم سنهٔ سبع و خمسین
و سبعمائه عزیمت بر استخلاص لرستان
تصمیم یافت اما سرما بمرتبه ای بود که ارکان
دولت بر فسخ عزیمت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
تبریزی. رجوع به تاج الدین علیشاه جیلانی
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) تبریزی. وی
مفتاح العلوم علامهٔ سراج الدین ابویعقوب
یوسف بن محمدبن علی السکاکی را تنقیح
کرده است. (کشف الظنون چ اول استانبول ج
۲ ص ۴۸۴).

[ جُدْ دی ] (اِخ) بهاء الملک.
رجوع به تاج الدین حسن بن شرف الملک...
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) بلغاری طبیب و
گیاه شناس معاصر ابن البیطار و استاد ابن
البیطار و ابوالعباس النباتی. او راست: کتابی
در ادویهٔ مفرده که رشیدالدین بن صوری ردی
بر آن نوشته است. رجوع به عیون الانباء ج ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) بدخشی. رجوع
به تاج الدین حسن عطار بدخشی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) بغدادی. رجوع
به علی انجب بغدادی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) بخشی. رجوع
به تاج الدین حسن عطار بدخشی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ایلدوز. رجوع
به تاج الدین یلدوز شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) باخرزی.
رجوع به تاج الدین اسماعیل باخرزی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) بخاری یکی از
خوشنویسان معروف بود و در عهد یاوز
سلطان سلیم خان بقسطنطنیه آمده سبب
اشتهار خط دیوانی شد. (قاموس الاعلام
ترکی).

[ جُدْ دی ] (اِخ) الهامی. رجوع
به عبدالوهاب الهامی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) اندخودی.
رجوع به تاج الدین حسن اندخودی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ایلدگز از امراء
غزنین و زاولستان. حمداللََّه مستوفی در تاریخ
گزیده در ترجمهٔ احوال سلطان محمودبن
محمدبن سام بن حسین از پادشاهان غور
(۵۴۵- ۶۰۹ هـ . ق.) آرد:... چون او [ محمود ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) اشنهی. مؤلف
شدالازار فی حطالاوزار عن زوار المزار در
ترجمهٔ احوال خواجه امام الدین داودبن
محمدبن روزبهان الفرید نام وی را در زمرهٔ
کسانی آورده است که خواجه امام الدین تلقین
ذکر و طریقهٔ ارشاد و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) اصغر.
شمس الدین احمدبن سلیمان مشهور به ابن
کمال پاشا تعلیقه ای بر کتاب طهارت دارد و
در آن تاج الدین اصغر را رد کرده است. رجوع
به کشف الظنون چ ۱ استانبول ج ۱ ص ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) اسکندری
رجوع به احمدبن عطاءاللََّه اسکندری شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) اسماعیل
الباخرزی از شعرای باخرز است و عوفی در
لباب الالباب آرد: الاجل تاج الدین اسماعیل
باخرزی که از اکابر و اعیان باخرز بود و ذات
او مجمع فضایل و مفاخر هر جوهر نادری که ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) اسکندرانی
ابوالفضل احمدبن محمدبن عبدالکریم زاهد
اسکندرانی رجوع به احمد... و ابن عطاءاللََّه
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) اسکندرانی
رجوع به تاج الدین ابوبکر عبدالرحمن بن ابی
طالب الاسکندرانی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (شیخ...)
استوی. حمداللََّه مستوفی در تاریخ گزیده نام
او را در زمرهٔ اکابر مشایخ آرد: در ذکر مشایخ
از مسلمانان، هر که صحبت رسول علیه
الصلوة و السلم دریافته بود ایشانرا صحابه
خوانند و هر ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ارموی،
محمدبن حسین. ابن ابی اصیبعه در عیون
الانباء ج ۲ ص ۳۰ در شرح کتب فخرالدین
خطیب آرد: الرسالة الکمالیة فی الحقائق
الالهیة، الفها، بالفارسیة لکمال الدین محمدبن
میکائیل، و وجدت شیخنا الامام العالم ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن محمود
عمر خجندی. رجوع به احمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمد وزیر.
یکی از وزرای فارس. در سال ۷۸۲ هـ . ق.
جنگی از آثار دانشمندان و شعرا ترتیب داد که
اکنون در کتابخانهٔ شهرداری اصفهان موجود
است. مرحوم غنی در مقدمهٔ ص یزِ

[ جُدْ دی ] (اِخ) (الشیخ...)
احمدبن محمود نعمانی معروف به حرّ. از
بزرگان و دانشمندان علم حدیث و تفسیر و
حافظ قرآن کریم و ضابط قراآت هفتگانهٔ آن
بود پدر و جد او نیز از علماء بوده اند و نسبش
به ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (خواجه...)
احمدبن محمدبن علی معروف به تاج الدین
عراقی از وزرای امیر مبارزالدین محمد مظفر
و یکی از ممدوحین خواجوی کرمانی.
خواندمیر در دستور الوزراء آرد: خواجه
تاج الدین عراقی از اکابر ولایت کرمان بود و
به اصابت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن
محمدبن عبدالکریم زاهد اسکندرانی مکنی به
ابوالفضل. رجوع به احمدبن... و ابن عطااللََّه
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن
محمدبن عبدالقادر بعضی نسب ابن مکتوم را
احمدبن محمدبن عبدالقادر نوشته اند. رجوع
به ابن مکتوم و احمدبن عبدالقادربن احمد
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن محب
الدین محمدبن الکمال الضریر العباسی وی از
جد خود و ابن رواج والسبط روایت کرد، در
جمادی الاول ۷۲۱ در سن ۷۹ سالگی در
مصر وفات کرد. رجوع به کتاب حسن
المحاضره فی الاخبار مصر ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن
عثمان بن ابراهیم صبیح ترکمان... رجوع به
احمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن
عزالدین اسماعیل بن احمد. پدرش از
صوفیان خوش منظر و خوش محضر بود
خانوادهٔ او از مردم پرهیزکار و عابد بودند و
در راه اصفهان خانقاهی چند داشتند که در آن
مسافرین را پذیرائی می کردند. ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن
عبدالقادربن مکتوم قیسی حنفی. رجوع به
احمدبن... و ابن مکتوم در همین لغت نامه
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن
شرف الدین سعیدبن محمدبن الاثیر الحلبی
الکاتب المنشی که بعد از فوت فتح الدین
عبدالظاهر ابتدا در دمشق و سپس در مصر
مباشرت کتاب انشاء را داشت و مردی فاضل
و نبیل بود و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) احمدبن خطیب
گنجه ای (ابن خطیب) از شعرای دورهٔ غزنوی
است وی از اهالی گنجه و شوی مهستی
شاعرهٔ معروف ایران است امیر علیشیر نوائی
در مجالس النفائس ص ۳۲۷ چنین آورده
است: ابن ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابونصر
عبدالوهاب بن تقی الدین سبکی. رجوع به
تاج الدین سبکی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابومحمد
علی بن عبداللََّه بن ابی الحسن الاردبیلی
تبریزی نزیل قاهره متوفی بسال ۷۴۶ هـ . ق. او
راست شرح بزرگی بر کافیة فی النحو ابن
الحاجب مانند شرح رضی و از تألیف آن در
بیست و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابومحمد
جعبری رجوع به ابومحمد... شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (ابن بنت الاعز
...) ابومحمد عبدالوهاب بن خلف بن
بدرالعلامی والاعز وزارت الکامل را داشت و
بعلم و تقوی و پاکدامنی مذکور و معروف و
منصب قضای مصر داشت و تدریس شافعی و
صالحیه با او بود در ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابومحمد
احمدبن عبدالقادربن احمدبن مکتوم قیسی.
رجوع به ابن مکتوم و احمدبن عبدالقادر در
همین لغت نامه شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (سید...)
ابوعبداللََّه محمدبن سید ابوجعفر قاسم بن
حسین بن معیة الحلی الحسنی الدیباجی، و این
نسبت بفروش دیبا (دیباج) است مثل زجاجی
نسبت به زجاج. از مشاهیر علماء در طرق
اجازات است و نظیر وی ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوطالب
شیرازی. رجوع به ابوطالب تاج الدین فارسی
شیرازی در همین لغت نامه شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوسعید
محمدبن ابی السعادات. رجوع به ابوسعید...
شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوبکر
عبدالرحمن بن ابی طالب الاسکندرانی. نزد
فخربن عسا کر فقه آموخت تا در مذهب بارع
گشت. تاج الدین بکار تدریس و فتوی اشتغال
داشت و به سال ۶۶۳ هـ . ق. وفات کرد. (حسن
المحاضره ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالیمین زیدبن
حسن کندی. رجوع به تاج الدین کندی شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالملوک
خسرو ملک. رجوع به خسرو ملک
ابوالملوک شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالقاسم
عبدالغفاربن محمدبن عبدالکافی السعدی
الشافعی. سیوطی در کتاب حسن المحاضره
فی اخبار مصر و القاهره ج ۱ ص ۱۷۹ گوید:
المحدث عن ابن عزون و النجیب وعدة و
خرج التساعیات (؟) و المسلسلات و تمیز ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالقاسم
عبدالرحیم بن الشیخ رضی الدین محمدبن
الشیخ عمادالدین ابی حامد. وی کتاب الوجیر
غزالی را مختصر کرد و نامش را «التعجیز فی
اختصار الوجیز» نهاد و نیز کتاب «المحصول
فی اصول فقه» و طریقهٔ ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالفضل احمد
بن محمد معروف به ابن عطاءاللََّه. رجوع به ابن
عطاءاللََّه و تاج الدین ابوالفضل در همین
لغت نامه شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالفضل بن
بهاءالدوله خلف بن ابوالفضل نصربن حمد.
مؤلف تاریخ سیستان آرد: آمدن امیر مأمون
ببرونج در ماه جمادی الاولی بسال
چهارصدو نودوشش، آمدن امیر برغش
سفهسالار سلطان سنجر به سیستان در آخر
ماه صفر و ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابوالفضل احمد
بن محمدبن عبدالکریم زاهد اسکندرانی
متوفی بسال ۷۰۹ هـ . ق. (کشف الظنون ج ۱ چ
۱ استانبول ص ۲۱۱). معروف به ابن عطاءاللََّه.
آقای همائی نوشته اند:
شیخ تاج الدین ابوالفضل احمدبن محمدبن
عبدالکریم ...

[ جُ دی ] (اِخ) ابوالغنائم. در
تاریخ گزیده (ص ۴۴۸) آرد: سلطان
[ ملکشاه ] برنجید [ از خواجه نظام الملک ] و
او را معزول کرد، و جایش به تاج الدین
ابوالغنائم نائب ترکان خاتون داد... ابوالمعالی
نحاص در ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن مسعودبن
احمد. رجوع به تاج الدین عمربن مسعودبن
احمد شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن عطاء اللََّه
رجوع به ابن عطاءاللََّه و تاج الدین ابوالفضل در
همین لغت نامه شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن محمود
العجمی الشافعی. او راست: شرحی بر کافیة
فی النحو ابن الحاجب. (کشف الظنون چ اول
استانبول ج ۱ ص ۲۳۵).

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن عربشاه
عبدالوهاب بن احمد. رجوع به ابن عربشاه در
همین لغت نامه شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) (شیخ...) ابن
زکریابن سلطان هندی نقشبندی، از بزرگان
طریقت نقشبندی. در نامهٔ دانشوران آمده:
شیخ تاج الدین ابن زکریابن سلطان عثمانی
نقشبندی هندی شیخ طریقت فرقهٔ نقشبندیه
از سلاسل صوفیه بود و در عصر خویش ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن دریهم
علی بن محمد الموصلی الشافعی متوفی بسال
۷۶۲ هجری قمری. او راست: کنز الدرر فی
حروف اوائل السور. (کشف الظنون چ ۱
استانبول ج ۲ ص ۳۳۳).

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن امین الدین
رازی کاتب و وزیر ممدوح خاقانی. خاقانی
در قصیده ای تاج الدین را چنین مدح کند:
... من بری مکرمی دگر دارم
بکر افلاک و حاصل ادوار
صدر مشروح صدر، تاج الدین
کوست ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (ابوالفتح...) ابن
دارست شیرازی از وزراء سلجوقیان است و
چند بار وزارت سلطان مسعودبن محمدبن
ملکشاه (۵۲۶- ۵۴۷ هـ . ق.) را داشت و در
جنگی که بین سلطان مسعود و سنجر روی ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابن احمد
دمشقی. یکی از بزرگان بنی محاسن است در
نامهٔ دانشوران از وی چنین یاد شده است:
تاج الدین پسر احمد دمشقی از بنی محاسن که
در بلدهٔ دمشق طایفهٔ مشهور میباشد و اعتقاد
اهالی اینجا در ...

[ جُدْ دی ] (القاضی... مکی)
(اِخ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن
محمد متوفی بسال ۱۰۶۶ هـ . ق. قاضی ادیب
از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و
منشآتش لطیف است و او راست: «فتاوی
فقهیة» که ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابراهیم قرمانی
یکی از مشایخ زینیه و نخستین شیخ تکیه ای
است که در بروسه برای زینیها بنا کردند وی
بسال ۸۷۲ هـ . ق. درگذشت، و آرامگاهش در
شهر مزبور زیارتگاهست. (قاموس الاعلام
ترکی).

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابراهیم بن
روشن امیربن بابیل بن شیخ پندار الکردی
السنجابی معروف به شیخ زاهد گیلانی از
پیشوایان طریقت و مراد شیخ صفی الدین
اردبیلی است:
... شیخ صفی الدین اولیاء شیراز را وداع
فرموده و بجانب ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابراهیم بن
حمزه. رجوع به ابراهیم بن حمزه شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) ابراهیم. رجوع
به ابن استاد شود.

[ جُدْ دی ] (اِخ) آوجی از علماء
دوران سلطنت الجایتو بود:
... در میان اشخاص معروفی که در عهد
الجایتو مقتول شدند... تاج الدین آوجی است
که شیعهٔ متعصبی بود و کوشش بسیار می نمود
که الجایتو را بطریق حقهٔ امامیه وارد ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) نام محلی کنار
راه قوچان بلطف آباد میان ددانلو و سعیدآباد
در ۶۳۰۰۰ گزی قوچان.

[ جُدْ دی ] (اِخ) آبی از شعرای
خراسان است و عوفی در لباب الالباب در
ترجمهٔ احوال وی چنین آرد: الصدر الاجل
فخر الرؤساء تاج الدین الآبی دام رفیعاً
تاج الدین آبی از روساء سرخس و فضلای
خراسان است نگارخانهٔ ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) دهی از دهستان
تکاب بخش نوخندان شهرستان دهستان
تکاب بخش نوخندان شهرستان دره گز. یازده
هزارگزی جنوب باختری نوخندان، گرمسیر
دارای ۵۶۶ تن سکنه می باشد. آب آن از
چشمه، محصول آن غلات، کشمش و شغل ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) ده کوچکی
است از دهستان شاخنات بخش درمیان
شهرستان بیرجند، ۸ هزارگزی شمال
باختری در میان، ۳ هزارگزی جنوب شوسهٔ
عمومی بیرجند به درج، جلگه معتدل دارای
۱۴ تن سکنه می ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) (رئیس...) از
بزرگان ارکان دولت امیرشیخ ابواسحاق
اینجو بود که پس از شکست امیر شیخ به
دست امیر مبارزالدین محمد مظفر اسیر و
کشته شد:... مقارن آن حال امیر علی سهل ولد
امیر شیخ که در سن ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) رئیس خراسان،
معاصر مجدالدین ابوالبرکات از شعرای
خراسان (بیهق) بود (قرن ششم) ابوالبرکات
قصیده ای در مدح وی گفته که مطلعش این
است:
آمد گه وداع بچشم آن مه ختن
دو جزع پرفتور و دو یاقوت ...

[ جُدْ دی ] (اِخ) نام پادشاه هفتم
از اتابکان لرستان کوچک. اجداد این
حکمران تابع مغول بودند، و از این رو ابقاخان
وی را، بعد از وفات عمش بدرالدین مسعود
بسال ۶۵۸ هـ . ق. بحکمرانی منصوب کرد. و
پس ...


Farsca - Farsca lüğətdə Farsca تاج‌الدین sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki تاج‌الدین sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful