بین

(اِخ) موضعی است و نهریست میان
بغداد و میان دما. (منتهی الارب).

[ بِ ] (اِخ) الگزاندر. فیلسوف
اسکاتلندی (۱۸۱۸ -۱۹۰۳ م.) که در
پی ریزی روانشناسی جدید سهم بسزائی
دارد. وی جنبهٔ مابعدالطبیعهٔ روانشناسی را
حذف کرد و به جنبهٔ فیزیولوژیائی آن
پرداخت. وی در دانشگاه ابردین سالها مطالعه ...

(اِخ) دهیست به فیروزآباد. (منتهی
الارب).

(اِخ) موضعی است قرب مدینه. (از
معجم البلدان) (منتهی الارب).

(اِخ) موضعی است نزدیک نجران.
(منتهی الارب) (معجم البلدان).

(اِخ) موضعی است نزدیک حیرة.
(منتهی الارب) (معجم البلدان).

(هندی، اِ) در هندی سازی است که بزیر
چوبی که مثل گردن طنبور باشد دو کدو
راست وصل کنند و بر آن چوب چند تار کنند
که شبیه به طنبور باشد. (از غیاث) (از
آنندراج).

[ بَ یْ یِ ] (ع ص) هویدا. (مهذب
الاسماء). پیدا و آشکار. (منتهی الارب).
روشن. پیدا. پدیدار. گشاده. آشکارا.
(یادداشت مؤلف). واضح. جلی. ج، اَبیناء و
ابیان و بیناء. (اقرب الموارد). || مرد فصیح.
ج، ابیناء، ابیان، بیناء. ...

(ع اِ) کرانه. (منتهی الارب). ناحیه.
(اقرب الموارد). کرانه. (ناظم الاطباء).
حدفاصل میان دو زمین. (منتهی الارب) (از
اقرب الموارد). حدفاصل میان دو چیز. (ناظم
الاطباء). || ارتفاع زمینی که با ریگ و گل و
سنگ درآمیخته باشد. (منتهی ...

[ بَ ] (ع مص) جدا شدن و پیوستن (از
لغات اضداد است): و بانوا بیناً و بینونة؛ جدا
شدند. و بان الشی ء بیناً و بیوناً و بینونة؛ از هم
جدا شد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
جدا شدن از ...

[ بَ ] (ع اِمص، اِ، ق) جدائی و پیوستگی
(از لغات اضداد است). گاه اسم آید و گاه ظرف
متمکن و منه قوله تعالی:{/B «لَقَدْ تَقَطَّعَ
بَیْنَکُمْ ». ۲۵-۲۷۶:۹۴/}(قرآن ۶/۹۴). بالرفع والنصب
فالرفع علی الفعل؛ ای ...

(نف) (مادهٔ مضارع از «دیدن»، بینیدن)
مخفف بیننده. بیننده و نگرنده، و این هرگز به
تنهائی استعمال نمیشود و همیشه به آخر اسم
ملحق میگردد مانند چشم حق بین و دیدهٔ
حقیقت بین یعنی چشمی که راستی و حقیقت
چیزی را ...

(بَ یا بِ) [ ع . ] (مص .) جدایی .

(بِ) [ ع . ] ( اِ.) میان ، فاصلة میان دو چیز.

(بَ یِّ) [ ع . ] (ص .) هویدا، واضح .

Farsca - Farsca lüğətdə Farsca بین sözünün Farsca mənası nədir? Farsca dilindəki بین sözünün Farsca dilindəki mənasını yuxarıda oxuya bilərsiniz.